شعر
شعری هزل-درد برای شهید ستار بهشتی
by شیده نگار
خدا بی "خیال" ترین مردهاست، به غرعان
که "خاطر" ندارد چه رفته، چه رود به ایران
خدا چشم ندارد، گوش هم نه، به غرعان
ندیده چه دید مادر ستار، نشنید این همه زاران
>>>
شعر
مهمان خیال ماست دلدار امشب
بر چشم حسود میرود خار امشب
من هستم و یار و فرصت شرح فراق
یارب در صبح بسته میدار امشب
>>>
EVIN
As the Disbelief Subsides, We Are Left Angry
Sattar Beheshti died sometime in the last few days. I never met him in person. What I know of him from the times we talked over the phone was that he was a simple young man, a hard worker, a son to a mother to whom he was devoted. I also know that he loved his country. By all accounts Sattar was brutally tortured to death. Word has been trickling out from Iran, and apparently other political prisoners saw him in the week he was in Evin Prison
>>>
رودررویی
او و همراهانش به صفی میپیوندند که حاکمیت روحانیت را نفی کند
احمدینژاد و همراهان او از شرایط بحرانی امروز کشور برای ایجاد یک رودررویی صریح با ولی فقیه بهره گرفتهاند. این رودررویی، صرف نظر از انگیزههای آن که در دو مقاله پیشین اشاره شد، این واقعیت را که احمدینژاد در نظام فکری خود اعتبار چندانی برای ولی فقیه قایل نیست بیش از پیش برملا کرده است
>>>
محکومیت
گزارش من از دادگاه ایران تریبونال در لاهه
قاضی یوهان کریگلر رئیس دادگاه گفت؛ "با توجه به شواهد ارائه شده، به ما ثابت شد که شکنجه و کشتار در تمانی زندان های جمهوری اسلامی وجود داشته و شهود نشان دادند که اعدام های فراقضایی در سراسر ایران صورت گرفته است. این جنایات بوسیله دستگاه مرکزی حکومتی صورت گرفته و جمهوری اسلامی مسئول همه این جنایات است.
>>>
NOVEL
by Michael Hossein Tirgan
I recently published a book,
Goodbye Iran which is the true story of two young men, Hossein and Hamid, and a young woman, Afsaneh, who in 1983 decide to escape from the repressive and institutionalized land of their birth in search of a better life. The book follows them on their real-life journey, full of difficult decisions, intense joys, and bitter disappointments as they set sail to say goodbye to Iran forever
>>>
NOVEL
Shafak ditches clichés to provide the other side of the story
As children, my friends and I had no shortage of inventive, novel, and ingenious obscenities to hurl at each other. However, nothing stung as much as being called a
namard (lit. ‘non-man’) or
bi-gheyrat (lit. ‘honourless’). Similarly, while one might not have made much of another’s anger or frustration, the minute the word
namoos (honour) was uttered, you knew things were going to get ugly. Elif Shafak’s latest novel tells the story of the Toprak family, and the troubles that befall them after an illicit extra-marital affair takes place
>>>
POETRY
Emily Dickinson calls “hope” a bird
Who has perched in her soul
And without asking for seeds
Sings incessantly.
>>>
POETRY
Say ants.
What made them small is time.
They are old.
They've seen catastrophes
that dwarf all our storms combined,
seen burning heat, bitter cold.
>>>
سیاست
ما نباید مطالبه دمکراسی خواهی خود را به هیچ پروژه دیگری پیوند بزنیم
آیا هدف فراهم کردن مقدمات یک تحول دمکراتیک در داخل کشور است و تغییر نظام کنونی به یک نظام دمکراتیک که در آن حقوق شهروندی بدون کمترین تبعیض، اصل پذیرفته شده ی آن است و هیچ تاکیدی بر حقوق ویژه و فرصت های خاص به هر دلیلی برای هیچ بخشی از جامعه وجود نخواهد داشت، و یا صرفا هدف ما فروپاشی نظام کنونی قدرت و جایگزینی آن با یک وضعیت نامعلوم در آینده است؟
>>>
رشد
تنها راه رسیدن به بلوغ فکری و روانی "همبستگی" میباشد
همه ما در بدو تولد "وابسته" هستیم. بدون سرپرستی مداوم بزرگتر ها، عمر نوزاد حتی به یک هفته نخواهد رسید. سیر تحول از آن وابستگی بچه گانه، تا رسیدن به "استقلال" دوره جوانی، یک حرکت تکاملی و لازمه حیات بارور است. اما جوان مستقل اگر متجاوز، زورگو و مردم آزار باشد؛ آیا قابل احترام است، یا لازم به تادیب و حبس؟
>>>
تفکر
مهمترین دستاورد سانتیاگو کاریلو طرد همه تفکرات دگم کمونیستی بود
البته و اضح و مبرهن است که زنده یاد سانتیاگو کاریلو مرد بزرگی بود. میتوان با اعتماد به صندوق های رای ره صد ساله را یک شبه پیمود. کشورهای دیگر هم هستند که قرنهاست است که از دیکتاتوری رنج میبرند، کافی است احزاب و شخصیت ها تصمیمات سختی گرفته و به نتایج صندوق های رای ایمان بیاورند
>>>
THEATER
by Torange Yeghiazarian
In 1990, I auditioned for an acting program in New York and the very thoughtful and pragmatic teacher informed me that I would never be cast as a lead on the American stage. I would only be considered for domestic help parts or minor support roles. His reasons were my “ethnic” looks and my accent. The accent I could be coached out of but there was little I could do about my looks. His message, as I heard it was to basically give up on a career in professional theater in the US; his “American stage” had no room for someone like me
>>>
POETRY
Unexpectedly, sun is rising on your shoulders
As you come from a long road of battle
While the blood is flowing from our ears
With the bad news penetrating day by day in our soul
While sorrow caves in on our lips and our chest
>>>
شعر
در حضرت تو غرق گناهم ای دوست
روی سیه ام بود گواهم ای دوست
از موی سپید خود ندیدم ثمری
من ماندم و این روی سیاهم ای دوست
>>>