IRAN
وقتی به مخالفین دولت رنگ سبز مالیدند درواقع کلاه بزرگی سرمان رفت
در این گذر اگر از اندک اشکالاتی که در پایین تشریح میگردد چشم پوشی کنیم، بقیه خاطرات سفرخوب بودند و بعدا درمیان خواهیم گذاشت. فقظ خواستم فردا دوستان نیایند گله کنند و بگویند "تو که میدونستی چرا واسه ما نگفتی." در طول سالها زندگی درامریکا من فقط یکبار به ایران رفتم که آنهم سی و دو سال پیش بود و سرانجام امسال با تشویق دوستان و فامیل مصمم شدم دیداری از وطن تازه کنم. لذا چند ماه قبل چمدان را بستم و با شوق فراوان و پس از انجام امور تجدید گذرنامه و سایر کارهای مربوطه عازم ایران شدم.
>>>
STORY
Define respectable! Define honor! Define it in the city of Tehran.
He is heavy; God - he is heavy. Panting and thrusting; he finally reaches his climax. The ripples pulsate all over him just as the sweat drips off his jowls, landing, one drop at a time, on my left shoulder. He lets out a sigh. Then almost instantly, he regains his composure and gives me a shy look. I reach below and snake my hand in between us until I arrive at the base of his penis. I hold on to the edge of the condom and gently ease him out. He rolls over and away from me, and drops into a slumber almost immediately. I look at the clock on the bedside table; that was a 20-minute straight screw
>>>
POETRY
دختری با مانتوی کوتاه
چابک از نردهها بالا میرود...
...و به ناگاه بر گردهٔ جهان میایستد
یک سر و گردنی بلند تر از همه
چونان بلند که باد در اوج، روسریاش را با خود میبرد
و ابر و باران و مه در موهایش میپیچد
>>>