STORY

لفط الله

آن سال حسابی چشم و گوشم باز شد

03-Jan-2008 (5 comments)
مش جواد را دیدم با نان سنگک بلند بالای دو آتشه ای که نوکش را گرفته بود تا همسایه ها بهتر بتوانند آن را ببینند، جلو رفتم و برای اینکه قد و بالا و صورتش را خوب بررسی کنم سلام کنان، نان را از دستش گرفتم و به دنبالش راه افتادم، و تا توی اتاقشان رفتم. انصافن فس فسی در او ندیدم. فکر کردم که حتمن عصمت خانم انتظارهای دیگری از او دارد. دلم می خواست نه از او، اما از عصمت خانم بپرسم، مردی به این سر حالی چرا " فس فس " می کند. ضمن اینکه درست نمی دانستم منظور از فس فس چیست.>>>

LIFE

نیاوران، فرمانیه و مادام ساعی

یادش بخیر روزهای پر از رنگ های نارنجی و آبی

02-Jan-2008 (5 comments)
عاشق رانندگی در اتوبانهای شلوغ تهران بودم .ساعت یازده ی هر روز صبح دوباره به مادام ساعی زنگ می زدم تا از تو خبر بگیرم و تو همیشه به پای تلفن می آمدی و با صدای معصومت می گفتی هنوز ساعت دو نشده که تو بیایی ؟ این عقربه های ساعت هر روز دیر تکان می خورد و من در تب و تاب آمدن برای در آغوش کشیدنت پر و بال می زدم . >>>

POETRY

چه بی نظیر بود

ریش سفیدان نفس راحتی کشیدند

02-Jan-2008 (7 comments)
بی نظیر بودی تو در خاکِ پاک خویش
گناه تو بی نظیر بودن بود
زنِ لبخند به لبِ دمکراسی خواهِ امیدوار
در کشوری مسلمان
در کشور کودتا در کودتا
با کوههایی مأمن القاعده >>>

SECULARISM

سکولار بودن دانش

چرا دانشگاه يک نهاد سکولار است؟

02-Jan-2008 (20 comments)
گيرم که استادان سکولار علوم اجتماعی را از دانشگاه اخراج کردند، گيرم که به استادان دانشکده های علوم تجربی و فيزيکی دستور دادند که کار تدريس را با گرفتن وضو و تلاوت آيات قرآن و انجام نماز آغاز کنند؛ اما، درست در آن لحظه که تدريس دانش فيزيک و شيمی و زيست شناسی آغاز می شود، همهء باورهای مشيتی و تقديری نسبت به نيروهای ماوراء الطبيعه به بيرون کلاس تبعيد می گردند و کلاس درس از حال و هوای وهم زدهء «حوزوی» خالی می شود. >>>

TERMINOLOGY

 فرهنگ شخصی : الف ـ پ

با اقطباس شخصی خودم

02-Jan-2008 (2 comments)

کلمات برای هر کسی معنای خود را دارند. من به شما فرهنگ ایرانی با اقطباس شخصی خودم را تقدیم میکنم. فعلأ سه حرف اگر خوشتان آمد بقیه را خواهم نوشت. الف:
* آرزو: چیزی که میخواهیم ولی میدانیم که بدست آوردنش سخت است: مثال آزادی در ایران
* آزادی : آرزوی قدیمی که تحمل نمیکنیم به مخالفان خود بدهیم
* آهنگر: شغلی که از بین میرود. مشهورترینشان کاوه نام داشت.یک درفش داشت که افتاد زمین. از آن موقع به بعد هیچکس جرات ندارد آن را بردارد چون ایرانیهای پشتیبانی بلد نیستند ولی پشت پا خوب میگیرند . همه نشسند منتظر امریکا یا مریخیها.

>>>

BENAZIR

محترمه بوتو

در سوگ نمادی بی نظیر برای دموکراسی

30-Dec-2007 (9 comments)
خانم بوتو، این زن مسلمان تحصیلکرده سازگار با جهان مدرن و مخالف تداخل دین در حکومت، در مواجهه با این دشمنان اسلام پیشه، از همه چیز خود گذشته بود. می گفت که علیرغم آگاهی به خطرات آنرا به جان می خرد. می گفت که علیرغم مادر بودن و احساس قوی برای فرزندانش، او خود را مادر همه فرزندان پاکستان می داند. می گفت که من ماموریت خود را در نجات پاکستان از تسخیرش بوسیله افراطیان اسلامی می دانم. او پادزهر روییدن و پخش شدن علف های هرزه و زهرآگین دین فروشان را استمرار در پرورش نهال های دموکراسی و آزادی در سرزمین های ملل مسلمان می دانست و سرانجام آنها را با خون خود آبیاری کرد.>>>

POETRY

آهنگ تو
30-Dec-2007
این آهنگ

مرا به یاد تو انداخت

چو غریزه حیوانی

این چند نت کوتاه

مرا به دام تو انداخت

>>>

TANZ

شهید بوتو

آخه یکی نیست به این پهلوی ها بگه، بابا حالا جرأت نمیکنین ایران برین اقلاأ یک سر تا ترکیه برین دلتون بازشه

29-Dec-2007 (46 comments)
یکی نبود به بینظیر بوتو بگه تو هم از این فرح خانوم خودمون یاد بگیر. الان سی ساله آزگار توی آمریکا و اروپا پرسه میزنه، کیفشو میکنه، کنسرت میره، به این موزه پول میده، از اون یکی خرید میکنه، عشق میکنه، روسری هم سرش نمیکنه! هرچند سال یکبار هم یکدونه ازون نطقهای چیزم به طاقی غم انگیز میکنه، که آدم دلش کباب میشه که چطور زنی با داشتن میلیارد، میلیارد دلار پول نقد، باز میتونه صداشو اونجور گه مرغی کنه>>>

BENAZIR

آنجا که زنان برای آزادی دو بار می ميرند

همين که بی نظير بوتو از آزادی، و نان و حقوق شان حرف می زد کافی بود که دوستش بدارند.

29-Dec-2007 (9 comments)
درست همزمان با وقتی که خانم هيلری کلينتون، زيبا و درخشان، از پله های محل سخنرانی سالن نورانی يکی از کمپين های انتخاباتی خود بالا می رفت تا در مقابل ده ها دوربين فيلمبرداری و صدها طرفدار خوش لباس و سر حال خويش از فردايي بهتر بگويد، زن ديگری، به همان زيبايي و درخشش، در ميدان بويناک محله ای در راولپندی در مقابل هزاران زن و مردی که برخی شان روی صندلی های تاشو نشسته بودند و برخی ديگر پا برهنه از سر و کول هم بالا می رفتند، ايستاده بود تا او نيز سخن از فردايي بگويد که سال هاست بسيارانی از آن مردم در انتظارش نشسته اند.>>>

TANZ

دريغ است ايران بماند به جای!


اپرت در سه به علاوه ی يک پرده

29-Dec-2007 (7 comments)
دريغ است ايران بماند به جای
خوش ايرانِ ويران ز سر تا به پای!
خوش آن لحظه ی خوب بمباردمان
که آتش ببارد ز بام جهان
خوش آن دم که در گرد و خاک اتم
ز نقشه شود کلّه ی گربه گم
پس آنگه رسد نوبت دست و پا
که گردند از پيکر او جدا
چو بی دست و پا گردد و نيز سر
در آريم از او قلوه، معده، جگر
>>>

BEYZAIE

تولدت مبارک

برای پدرم بهرام بیضایی بمناسبت شصت و نهمین سال تولدش

27-Dec-2007 (6 comments)
این چند خط را برای تو، پدر عزیزم، بهرام بیضایی و به پاس تلاشهای خستگی ناپذیرت در عرصه ی فرهنگ و هنر کشورم ایران می نویسم . می دانم که بسیار خسته ای و بسیار رنجدیده و می دانم که زخمهای بسیار بر روح و روان داری از سوی آنها که گمان می کنند آمده اند تا برای ابد بمانند، اما نمی دانند که ضدیت با جریان رونده و شونده ی فرهنگ ایران امری است گذرا و آنچه می ماند، فکر است و اندیشه و نیروی خلاقه ی انسانی که خود خالق است. نیز بسیاری در لباس دوست و دوستدار که پنهانی و از سر تنگ نظری زخم می زنند، گاه از سر بخل و گاه از سر خودشیرینی برای این و یا آن دستگاه قدرت.>>>

SHEKANJEH

 شباهت های ناگزیر!

اسدالله لاجوردی , مایکل هایدن

27-Dec-2007 (3 comments)
مقایسه و همسان دانستن هرشخص و حکومتی با اسدالله لاجوردی و حکومت اسلامی ایران , شاید توهین به آن شخص و آن حکومت تلقی شود , من اما قصد چنین توهینی ,حتی به مایکل هایدن , و حکومتی چون حکومت جرج بوش ندارم , ضمن اینکه نمی توان بر شباهت های ناگزیر اینان , که در نگاه من شباهت های ناگزیر نوعی ازقلدری سیاسی , و تفکر و رفتار ارتجاعی ترین جناح مسیحیت و اسلام است , چشم پوشید. برای نمونه کاربرد و تایید شکنجه و شکنجه گری یکی از این شباهت هاست.>>>

SUPREMACIST

بیماری خود برتربینی

سخنی در باره ی ملی گرایی ایرانی و لزوم بازسازی آن

26-Dec-2007 (16 comments)
ما ایرانی ها در آن آخرین سالهای عصر پهلوی بر این باور بودیم که این همسایه های ما – که غیر ایرانی اند - حالا حالا ها کار دارند تا به پای فرهنگ و سواد و دانش و ثروت ودیگر محسنات ما ایرانی ها برسند. حاصل ِ آن طرز تفکر که متاسفانه، فراگیر هم بود آن بود که ما ایرانی ها که خیلی بهتر از بقیه بودیم فقط یک درد داشتیم و آن درد "تنهایی" بود، هیچ ملتی در منطقه هم شان ما نبود.ما بودیم و خودمان و اگر قرار بود خود را با کسی مقایسه کنیم باید به خیلی دوردستها شاید اروپا، آنهم نه تمام قاره، و یا به امریکا نگاه می کردیم تا شاید ملتی در خور ِ قیاس می یافتیم. >>>

CHAMPIONS

قهرمانان

بله، در سرزمین کوران مرد یک چشم شاه است و طبیعتا چند قهرمان نیز بیرون دادیم،

25-Dec-2007 (6 comments)
آقا این واقعاً چیز عجیبی است، از آن روزی که ما پا را توی این آمریکا گذاشتیم، از هر پنج مرد ایرانی که ملاقات کردیم، دوتاشون ادعا داشتند که در ایران قهرمان شنا بوده واز دست شاهپورغلامرضا (ع) یا فلان تیمسار مدال قهرمانی گرفته اند! قول میدهم برای شما هم یکی دوبار این اتفاق افتاده باشد. آدم از تعداد قهرمانان گمنام آن مملکت مبهوت میشود! اولین سئوالی که پیش میاید آنستکه چرا اصولاً ارتش در کار شنا و ورزش دخالت میکرد، و اگر خیلی عرضه داشت زیر کون خودش را باید بیل میزد، که تحت توجهات ملوکانه کار مملکت به اینجا نکشد؟ غلط عرض میکنم؟>>>

DEMOCRACY

شهر آرمانی «دموکراسی»

حکايت مسافری که اتوبوس را مقصد بپندارد!

25-Dec-2007 (5 comments)
اتوبوسی که به سوی مقصد دموکراسی روان است، اگر فقط بخشی از مردمان را با خود ببرد و بخشی ديگر را اجازه سوار شدن ندهد، هرگز ملت را به مقصد نخواهد رساند. شرط وصول به مقصد دموکراسی برای يک ملت آن است که وسيلهء نقليه ای که بر آن سوار می شود اعمال کنندهء تبعيض نباشد. اتوبوسی که بر در آن نوشته شده باشد «ورود سياه پوستان ممنوع است» هرگز به مقصد يک جامعهء واقعاً دموکراتيک نخواهد رسيد. وسيله ای که بر پيشانی اش نوشته شده باشد ما به سوی مقصد «جمهوری اسلامی» حرکت کرده ايم، خود، هم از آغاز، اعلام داشته است که «جمهوری اسلامی» نمی تواند شهر آرزوئی دموکراسی خواهان باشد؛ چرا که در آن مقصد بخشی از مردم بر بخشی ديگر اولويت و برتری خواهند داشت.>>>

FACEBOOK