LIES

دروغ هایی به بزرگی خدا (1)

دروغ هایی که به زور تکرار، به واقعیت تبدیل شده اند

23-Nov-2010 (2 comments)
دروغ هایی که بصورت یک واقعیت در اذهان بشر جا افتاده اند، آنقدر بسیار اند که تشخیص سره از ناسره ناممکن و گاه محال بنظر می رسد. اگرچه برای گستردگی "دروغ"، دلایل بسیاری می توان یافت، در اینجا به دو دلیل عمده که سبب شده بسیاری از دروغ های بزرگ تاریخی، امروز بصورت واقعیت مطرح شوند، اشاره می کنم. اولین دلیل گسترش وسیع دروغ، "باور مردم" است. زندگی نه امروز، که همیشه ی تاریخ برای مردمان عادی سخت و طاقت فرسا بوده. اما زنده بودن با همه ی مصیبتی که دارد، شیرین تر از مرگ است>>>

DIARY

نقره‌هایم را طلا کردم

شدم کنفسیوس و به جای حرف زدن هایکو می گفتم

21-Nov-2010 (8 comments)
یادگرفتم یواش یواش انگلیسی حرف بزنم. دیدم لغت جدید یادم نمی ماند، یاد گرفتم چطوری با همان لغت‌هایی که بلدم سر و ته ماجرا را هم بیاورم. نمی توانستم خیلی توضیح بدهم یاد گرفتم مختصر و مفید حرف بزنم. آنقدر ماجرا را می چلاندم تا در غالب یک مثال یا جمله یا حتی یک عبارت بگنجانم>>>

POETRY

شب و ما
19-Nov-2010 (one comment)
من از تو میپرسم
‫چگونه شب خانه ما را یافت
‫و بر روشنایی چشم های ما خندید
‫تو نگاهت را بر آسما ن غمزده میدوزی
‫و درد از چشمانت چکیدن آغاز میکند >>>

HERO

بازگشت قهرمان

آن داستانی که در باره مرگ من نقل شده دروغ است

19-Nov-2010 (5 comments)
آقای دریانی خواربارفروش قدیمی و معتبر محل چند روزی بود که احساس می کرد حالش خوش نیست.نمیدانست که چه مرگش است. دیگر خواب و خوراک مرتبی نداشت. بارها تصمیم گرفت که مغازه را ده روزی ببندد و برود زیارت امام رضا، هم استخوانی سبک کند و هم دوراز هیاهوی تهران چند روزی را با خیال راحت به عبادت و استراحت بپردازد ولی نمی توانست قدم از قدم بردارد. انگار طلسم شده بود>>>

LAWYERS

سرکوب وکلا

سرکوب جامعه مدنی

17-Nov-2010 (5 comments)
آن‌‌‌چه که سرکوب حقوق‌‌‌دانان را از سرکوب سایر فعالان جامعه منی متمایز می‌‌‌کند این است که اینان صرفا به دلیل فعالیت حرفه‌‌‌ای خود به زندان می‌‌‌افتند و سرکوب می‌‌‌شوند. می‌‌‌توان تصور کرد که سایر فعالان جامعه مدنی به اصطلاح سر خود را به زیر بیندازند و کار خود را انجام دهند و از حط قرمزهای شناخته شده و ناشناخته عبور نکنند. مثلا می‌‌‌توان تصور کرد که حتا یک روزنامه‌‌‌نگار/خبرنگار کار خود را در گزارش وقایع انجام دهد، ولی در مورد مسایلی که مقامات نمی‌‌‌پسندند سکوت کند>>>

BAND

آب جیز

چه بساطی، چه موزیکی، چه جمعیتی!

17-Nov-2010 (23 comments)
الحق و النصاف که آبجیز هَداهُنَّ الله آنشب سنگ تمام گذاشتند با اینکه حجاب کامل با چادر مشکی بلند پوشیده بودند و در زیر آن روسری سفید و لباس ترمۀ رنگی بر تن داشتند و کلیۀ جمعیت نسوان حاضر نیز به همین البسه مُلبَّس بودند و بعضاً لباس ابریشمی رنگارنگ زیر چادر مُستتر داشتند و تعدادی از نسوان محترمۀ حرمسرای سلطان صاحبقران جنّت مکان ایضاً در این مجلس تفرّج و سُرور حضور داشتند و آقایان عموما شال کلاه و جبه با ترمه دوزی به همراه لباده بر تن داشتند و خلاصه عجب محفل اُنسی بر قرار بود آنشب >>>

KAFKA

مادام بوواری

بارها وقتی آقای کافکا نامه هایش را برای آلبرت کامو می خواند به عشق ناب او غبطه می خوردم

14-Nov-2010 (7 comments)
هر روز راس ساعت دوازده‍ ‍‍‍ظهر با هم عشق بازی می کردیم. صدایی از ما بر نمی آمد. مادام بوواری بی صدا هم خوابگی می کرد چون دلش نمی خواست کسی صدایش را بشنود. شوهرش اگر می فهمید حتمن بلایی سرش می آورد. آقای کافکا با اینکه کتاب های آلبرت کامو را خوانده بود ولی دلش هوای خانم بوواری را داشت>>>

POETRY

باز هم باران
12-Nov-2010 (13 comments)
این چه زیبایی است
نهفته در بارش باران
که با هر آمدنش،
با هر تراوش دانه هایش
می چکد سروده ای بر کاغذ
از خامه ام؟
>>>

U.S.-IRAN

سیاست اوباما در برابر ایران سخت‌تر می‌شود؟

اوباما برای جبران ناکامی‌های خود در داخل ممکن است سیاست خارجی تهاجمی‌تری را در قبال ایران پیش بگیرد

10-Nov-2010 (3 comments)
در صحنه خارجی، به خصوص در رابطه با ایران، جمهوری‌خواهان اوباما را زیر فشار قرار خواهند داد. ایران هم‌چنان یکی از هدف‌های نظامی نومحافظه‌کاران آمریکا است. این هدف در دوران حکومت بوش دوم در دستور کار آنان قرار گرفت، و خطر حمله نظامی به ایران بارها در آن دوره هشت ساله پیش آمد. البته در آن سال‌ها برخی معتقد بودند که آمریکا هیچ گاه چنین قصدی نداشته، و تکرار این جمله معروف بوش که «گزینه نظامی روی میز است» تنها به قصد تهدید ایران بوده است>>>

STORY

جوراب و دستکش بهاره

نسیم آرامی بود ولی ناگهان جوراب و دستکش‌ها شروع کردند به جنبیدن

10-Nov-2010 (4 comments)
این کار هر روز من است. بی آن که بدانم چه کسی آن را مقرر کرده و بی آن که بدانم چرا، تمام عمرم که نمی دانم چه قدر است، هر روز با یک دستمال سفید همه جا را تمیز می کنم. همه جا را پله‌ها، سالن، تمام نیمکت‌ها، گلدان‌ها، شمعدان‌ها و شمعدانی‌های باغچه، محراب اصلی، کف سنگی راهرو و آن در سبز باریک را. فقط دستم به گنبد و پرنده‌هایش نمی‌رسد. آنها ‌هم بعضی اوقات می آیند پایین و من با دستمال سفیدم گردگیری‌اشان می‌کنم، البته گنبد که نه فقط پرنده‌ها>>>

POETRY

دوستی
10-Nov-2010 (5 comments)
‫به تو نگاه میکنم
‫از پس پنجره های مه آلود دوری
‫و می دانم
‫تو
‫از تنهایی خود
‫به جز من
‫با کسی سخن نخواهی گفت >>>

POETRY

«هیچ چیز شبیه خودش نیست»

نگاهی به مجموعه شعر «گِل» لیلا فرجامی

08-Nov-2010
شعر لیلا تصویر انسانی است که در باد زاده میشود و پیش میراند- خاموش، سرگردان، در آتش؛ ولی نمیخواهد از باد برهد، میخواهد بر پراکندگی آن چیره شود و آن نیروی عظیم را در واژه بریزد و واژه را آغاز دیگربارۀ زندگانی کند، مسیری که میداند هر بار به گونه ای تکرارخواهد شد - نوشیدن آب گرم از رودخانه هایی که در آتش میسوزند>>>

POETRY

حماسه حلاج
08-Nov-2010 (4 comments)
آتش سوزان و بهشت برین
هردو یکی بود بر این نازنین

در نظرش ذره چو خورشید بود
مرده او زنده جاوید بود >>>

POETRY

نسیم
05-Nov-2010 (3 comments)
ژرفای قلبم
رمزِ تبسّمِ نسیم
پیامی پنهان
میان پیچ پیچِ گیسوانِ موج >>>

STORY

پریاپوس (2)

شما ایرانیها در مورد اسطوره ها هم کاملاً متفاوت تر از بقیه مردم جهان فکر می کنید

05-Nov-2010
عین مرده ها خوابیده بودم. نور تند آفتاب داشت چشمانم را اذیت میکرد. یک آن بیدار شدم. تا دقایقی اصلاً نفهمیدم کجا هستم. اندکی گذاشت تا توانستم موقعیت جغرافیاییم را مجدداً کشف کنم. زود سراغ ساعت رفتم. وای خدای من! ساعت نزدیک 11 صبح بود. از این پریاپوس لعنتی چه خبر؟ خیلی گرسنه ام بود. با عجله رفتم پائین. صبحانه مدتها پیش تمام شده و هنوز به وقت نهار مانده بود. در بوفه هتل هول هولکی نفهمیدم چی خوردم. مجدداً بالا رفته و دوش گرفته و هن هن کنان پائین آمدم>>>

FACEBOOK