Date

LEADER

مسئلهٌ رهبری

باید خوب حواس را جمع كرد چون در انقلاب قبلی درست از بابت انتخاب رهبر بود كه كلاه به سر مردم رفت

20-Dec-2009 (4 comments)
جنبش مردمی ایران كه دارد روز به روز به انقلاب شبیه تر میشود و بر امید همهٌ آزادیخواهان میافزاید تداومی پیدا كرده كه نشان میدهد با تشر حكومت اسلامی متوقف نخواهد شد و اگر بتواند تحولی را كه لازم است پیدا كند، در تغییر نظام سیاسی مملكت توفیق حاصل خواهد نمود. در این میان چنان كه منطقی است، صحبت از رهبری هم به میان آمده است. میبینیم بسیاری هم میگویند و بحق هم میگویند كه به وجود رهبر نیاز هست و البته نامهایی هم مطرح شده كه میشناسیم و متأسفانه به هیچكدامشان هم اطمینان نداریم>>>

OUTLOOK

اصلاح، نه انقلاب

فراز هائی در جامعه شناسی انقلاب های اجتماعی و آیندۀ بحران ایران

20-Dec-2009 (4 comments)
در این مجال به شرایط تکوین دو عامل مهم دگرگونی اجتماعی یعنی انقلاب و اصلاح خواهم پرداخت و به ترجیح دانشی و ارزشی اصلاح بر انقلاب انگشت خواهم نهاد. اصولاً در تاریخ بشر اصلاح قاعده و انقلاب استثناست. بعلاوه، موفقیت انقلاب ها در نیل به آرمانهایشان نیز در مجموع کمتر از اصلاحات بوده است. البته چنانکه خواهیم دید هنگامی که اصلاح با بن بست مواجه شود شرایط برای انقلاب فراهم می گردد و آن علامت "کاما" در تیتر این مقاله یک کلمه به جلو خواهد جهید. به قول تروتسکی، انقلاب وقتی صورت می گیرد که هیچ راه دیگری برای مردم باقی نمانده باشد>>>

LIFE

Forever in our hearts

With Aydin Salek's death tragedy hits home

20-Dec-2009 (3 comments)
Last Sunday evening I heard the sad and heartbreaking news about Aydin Salek. Aydin died in the earlier hours of Sunday December 13th, one day short of his 18th birthday. I met Aydin few years ago in one of the community meetings for addressing human rights violations in Iran. Aydin and his mother were introduced as a family that came recently to Southern California. Aydin’s mother an architect by training, working on her PHD and His father, a dentist reunited with them only 4 months ago after finally obtaining exit permit to leave Iran>>>

STORY

عروسی مارسیا

مارسیا با بادبادک های رنگی اش از راه می رسد

20-Dec-2009 (4 comments)
گاهی اوقات پروانه های نشسته به روی نوک انگشتانم را به سمت پایین دست رودخانه ام پرت می کنم تا شاید دست از سرم بردارند. کمی خیس بشوند تا طعم ماهی شدن را بچشند. تکه پرهای یاس سفیدم را بو می کشم تا بوی تنهایی را که در جان و دلم نشسته را از دلم دور کنم. فانوس های پر نور را از سقف آویزان می کنم تا بی هیچ ترس و واهمه ای سایه هایی که به خانه ام هجوم آورده اند را از در خانه ام به بیرون بیاندازم. >>>