STORY
"It is not funny. It is dancing."
One year my mother and father took ballroom dancing classes. There was no one to watch me at home since my brother was away at college, so they would take me along. They never felt comfortable in America in a way like it was theirs. But they didn't have to call it theirs to be happy. Whatever happened, they knew there was one other person who knew exactly how they felt being away from Iran
>>>
POETRY
آن چراغی كه به مسجد بردی
حق اين خانه ويران خوردی
حاجيا ديگر از اين ساز مزن
پرده افتاده ازين راز، مزن
>>>
ART
Paintings, photographs & mixed media
by
parima shahin moghaddam >>>
DOCUMENTARY
Luna Shad's "The Keys to My Home"
The imagery in this Rumi quatrain is actually enacted in a scene in Luna Shad’s documentary,
Keys To My Home. The exiled journalist, Neema, shops for a gift for his friend and colleague, Delbar, whose red tape ordeal in Turkey is over and has now started a new phase of the refugee’s bureaucratic nightmare in Paris. “No, not that color, Delbar would never wear it,” says another refugee helping him shop as they sort through various colors on the rack.
Colorless, the robe of fortune is my prison>>>
LOS ANGELES
اندر حکایت نقد تاتر و تیارت
ناصر رحمانی نژاد کارگردان تاتر و ساکن آنزمان لوس آنجلس در سالنی که جمعی از دست اندرکاران هنری حضور داشتند، پس ازنمایش ویدوئی از اجرای خوب "اتلو در سرزمین عجائب" نوشته "غلامحسین ساعدی" که در لندن و در حضور "ساعدی" اجرا کرده بود متنی را در باب هنر نمایش در لوس آنجلس قرآئت کرد که به ذائقه تاتریون لوس آنجلسی خوش نیآمد وکار بالا گرفت.
>>>
ARTIST
Mélodie Hojabr Sadat's paintings
by
Monda >>>
MOSSADEGH
Interview with Christopher de Bellaigue
Mohammad Mossadegh — Iran’s charismatic Prime Minister—and the coup that brought him down in 1953 stand at the center of modern Iranian history. British journalist and writer, Christopher de Bellaigue, has written a new book on this remarkable figure titled "Patriot of Persia", which counts as the first real biography of Mossadegh in English. De Bellaigue, who is married to an Iranian artist and who has lived in Iran, has written about the country and the wider Middle East
>>>
CULTURE
Iranian movies must be judged either by their political braveness or high cinematographic standard
Movies by Iranian directors who have the chance to work abroad (like Marjan Satrapi or Ali Samadi Ahadi) are extraordinary masterpieces, carrying a very unique handwriting of their directors. And they breath the spirit of freedom and of unlimited creativity. But because they are produced in the west, they attract much less media attention. The media and critics in the west too often judge a movie more by the cirumstances under which it has been produced, and therefore grant a movie that has been produced inside the country an extra bonus for “braveness”
>>>
BAD GIRLS
دختری که بیکار ایستاده بود پرسید: «میخوای بزنگی»؟
by Abbas Salimi
یک هفته ای از نوروز گذشته بود که آقای فروزان تصمیم گرفت خانه ای بخرد. به محله های مختلف سرکشی کرد و در نهایت آپارتمان سه خوابهای را در سعادت آباد پسندید. روزی که می خواست برای قولنامه کردن خانه به بنگاه برود، از من خواست همراهش باشم و من هم پذیرفتم. در یک بعد از ظهر نیمه بهاری خودرویش را روبروی بنگاه معاملات ملکی پارک کرد و پیاده شدیم
>>>
POETRY
كدامین توفان
جگرِ آن دارد
كه زیرو رو كند این آب و خاك را؟
>>>
REJECTION
بسیاری از مردان مجرد ایرانی با این مسئله دست به گریبان هستند
بارها این جمله و یا مشابه آن را از دوستان مجردم شنیدهام که میگویند: “سن ازدواج را پشت سر گذاشتهام، ولی هنوز که هنوز است دست و دلم میلرزد اگر با فردی که برایم جذاب و دوستداشتنی است احساس قلبیام را در میان بگذارم. همیشه بیم آن را دارم که به یک نفر ابراز عشق کنم و او به من نه بگوید. اصلا و ابداً ظرفیت و تحمل شنیدن جواب منفی را ندارم. به نظر من تحقیرآمیزترین اتفاق زندگی همین است».
>>>
ARTIST
می خواهم از "شیددل" بگویم: خورشید دلی که انسانی والا و هنرمندی کم نظیر بود و هست؛ از معلم بی ریای دانشکده هنرهای تزیینی، نقاش بسیار قابلی که چون اهل جارو جنجال نبود قدرش شناخته نشد و مهجور ماند. هنرمندی که اگر دیگران ذره ای ازعزت و احترامی را که درآمریکای شمالی و اروپا و به خصوص در ایتالیا و مکزیک نثار او شده بود بدست آورده بودند دیگر خدا را بنده نبودند. نقاشی که "فرسک" هایش زینت بخش کلیسا های ایتالیا و مکزیک بود و هست.
>>>
STORY
بابا از حمیدی خوشش نمیآمد. چند بار شنیدم که مسخرهاش میکرد. من هنوز مدرسه میرفتم. حمیدی بیست و پنج سالی داشت. خوشقیافه بود و بلندبالا، مخصوصا با آن فرنج/شلوار آبی نفتی نیروی هوایی کلی تو دل برو بود. تازه مهری و فریده قرار گذاشته بودند تورش بزنند، ولی تیر هر دوشان به سنگ خورده بود. حمیدی نه مهری تپل خوشخنده را تحویل گرفته بود و نه فریدهی دراز لاغر مردنی را که بیشتر به درد دزدی میخورد، تا صفا کردن؛ از بس که دراز بود
>>>
POETRY
جسم تو در جامه مجنون نشست
لیلی اگر کاسه مجنون شکست
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
>>>
MUSIC
San Francisco hosting Kayhan Kalhor
by
Nazy Kaviani >>>
STORY
A sign, the boy thought. I am a part of the world.
He was seven years old. He was worried about his father but he was not surprised. He had always thought that this was what the night had in it. It had always had the urgency with which his mother and father spoke now. He had always thought that this was what a night had in it and he had always thought that this was what a man had in him, and that this was what they had together. They were the only two things he dreamed of: Night and man
>>>
FLAG
به عنوان مثال می توان گلبرگ های لاله های واژگون (اشگ مریم) را رنگ قرمز ملی در نظر گرفت
بد نیست به قول قدیمی ها اندکی در این خصوص تدقیق و رنگ های ملی خود را ریاضی تر بررسی کنیم. در قانون اساسی مشروطیت نمایندگان به قدری عجله داشتند که حتی ترتیب قرار گرفتن رنگها بر روی پرچم را یادشان رفته بود بنویسند! و فقط به ذکر سه رنگ اصلی در پرچم ملی اکتفاء کردند
>>>