POETRY
منم حسن تبری
با لبخند آفتاب بر دوش
و مویه ی باران در گوش.
از کوچه های گل آلود اصفهان
می آیم دوان، دوان
پابرهنه و نیمه عریان
با رقص دو تبر بر شانه
و شور یک دیوانه:
>>>
STORY
رونا تا آن لحظه فکرمیکرد که تنهاست ناگهان متوجه پسر جوان وخوش سیمائی شد
رونا بالباسی که شبیه لباس کولی های دورگرد داره بغل ساحل ایستاده. اونوزاد یک ساله اش رادرون کوله پشتی که باپارچه ساده ای درست کرده درپشت خود قرارداده. رنگ لباس رونابارنگ خاکهای بغل ساحل تطبیق میده وچهره اورادرمقابل آفتاب داغی که همه فضارااحاطه کرده زیباترنشان میده. شنهای داغ زیر پای رونا اورابیاد فیلم ده فرمان میاندازه که آدمهاباپاهای برهنه توی بیابانها سرگردان بودند. آبهای آسمانی رنگ دریا بااینکه آرام آرام بهم برخورد میکنند نشان دهنده یک طوفان درونی است که درعمق دریا بطوردائم مسیری راطی میکند. سنگها وصخره های زیبا وشکست ناپذیرباعث تقویت قلب رونا میشوند.
>>>
SACRED
در کشورمان دولتی داريم که وزرايش را امام زمان تعيين می کند و رهبرش هيچ کم از خود امام زمان ندارد
روزگاری نيمايوشيج، پدر شعر نوی فارسی، داستانی نوشت به نام «مرقد آقا» تا نشان دهد که چگونه ذهن قداست بين و معجزه طلب از درخت و چوب خشگ هم می تواند امامزاده بسازد و آنگاه بر اين «قداست خود پرداخته» دخيل ببندد و از آن شفا و دفع بلا بطلبد. اگر آنچه او نوشت قصه بود و محصول خيال، ما اما، در همين بيست و چند سالهء اخير، با چشم خود شاهد ايجاد يک «مرقد آقا» ی ديگر بوده ايم. اول فقيهی از اهالی قم را مقام امامت بخشيده ايم و آنگاه، از «اين همانی» ی امامت او با امامت امامان دوازدهگانهء تشيع، او را صاحب معجزه و کرامت دانسته ايم، عکسش را در ماه ديده ايم، و رفته رفته او را به مقام عصمت و معصوميت رسانده ايم. سپس، امام که ساخته شد، بايد برايش مرقدی در خور امامتش بسازيم، بارگاهی بنا کنيم، به دور قبرش ضريحی فراهم آوريم، برايش زيارتنامه درست کنيم و زيارتش را با تشريفات خاص امامان همراه سازيم؛
>>>
STORY
سختم است به او بگویم که نمی خواهم هر وقت به تو فکر می کنم به سرسره فکر کنم و "لیز" بخورم توی پارکهای کودکی ام.
باز یک همکار جدید! دختر جوانی است با چشمانی زیبا و شاد و قامتی رعنا. لباس پوشیدنش در عین کلاسیک بودن شیک است! بالاخره سر صحبت را باز می کنیم، خوش صحبت است و خندان، و برعکس من که چشمان غمگین و تیره ای دارم او چشمانی شاد و روشن دارد. موقع حرف زدن "ر" ها را بدجوری کش می دهد، هیچ نمی توانم لهجه اش را حدس بزنم، آخر سر ازش می پرسم: "کجایی هستی؟" با همان چشمان شوخ و شنگ پاسخم می دهد: "آمریکایی! ایالات متحده!" با حیرت نگاهش می کنم و آخرش به حرف می آیم و از او می پرسم: "ناراحت نمی شوی اگر به تو بگویم من ایرانی هستم! ... از پارس باستان!"
>>>
OBSERVER
به بهانه سفر به ایران -- بخش دوم
در ایران متوجه شدم طرفداران دولت احمدی نژاد را در بین توده های مردم، محرومین و زحمتکشان و در میان گروه های سیاسی، نیروهای عدالتخواه تشکیل میدهند. آنان که از حق درمان، حق تحصیل فرزندان، حق مسکن وحداقل زندگی شرافتمندانه محرومند احساس میکنند احمدی نژاد توانسته آنها را تا حدودی در سرنوشتشان شرکت دهد و به حق و حقوقشان آگاه سازد. برای آنها احمدی نژاد نمود رهبری است که مصمم است خدمت به مردم رابه عنوان یک فرهنگ فکری به الگوئی در بین مسئولین دولتی تبدیل نماید و بهمین دلیل بسیاری امتیازات را از مدیران دولتی حذف کرده است. او با سرسختی وپشتکار سعی در ترویج روحیه کار سخت و سازنده را دارد. احمدی نژاد توانسته است برای این اقشار معیارهای فراموش شده در انقلاب بهمن 57 را دوباره زنده کند.
>>>
IRANIANS
نگاهی به کتاب «ایرانیان» اثر ساندرا مکی
در کشورهای مردم سالار همه مردم قانونا برابرند و در ابراز اندیشهها و احساسات خود آزاد. به همین دلیل در این سرزمینها«ملت» مفهومیست که از هالهی آرمانی درآمده و واقعیتی اجتماعی به خود گرفته است. اما در کشور ما ملت هنوز یک مفهوم آرمانیست، زیرا یک گروه خاص(در گذشته سلطنت طلبان و امروزه ولایت فقیه گرایان) بر شهروندان ایرانی حکومت میکنند. تا هنگامی که ما ایرانیان نتوانستهایم در پیشگاه قانون برابر باشیم و آزادانه نمایندگان خود را برای نهادهای تصمیم گیرنده انتخاب کنیم، هنوز ملتی«در خود» هستیم و نه «برای خود». چرا که اجازه نداریم آزادانه در تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیریم و مجبوریم فرمانبردار گروهی خاص باشیم.
>>>
OBLITERATION
هیلاری٬ اوباما و نابودسازی ایران
ویدیو با این جمله هیلاری کلینتون آغاز می شود که «ایرانیان باید بدانند که اگر من رییس جمهور شوم به ایران حمله می کنم.» چه جمله ترسناکی که واقعا خون را به چهره همه ما ایرانی ها می دواند. ولی به عنوان یک شهروند مطلع باید بتوانیم بعد از این که خشم خود رو فرو خوردیم درباره این موضوع با دید کنجکاوانه تری قضاوت کنیم. مثلا این که باعث تعجب است که کسی که تا به حال بر دیپلماسی با ایران تاکید داشت به این صراحت می گوید که حتما به ایران حمله خواهد کرد. و چقدر بیشتر مایه تعجب که گروه های ضد جنگ درباره این کاری نکردند و بلافاصله هیچ عکس العملی نشان ندادند و از آن عجیب تر این که سوالی که توسط مجری برنامه پرسیده شده از این ویدیو کاملا حذف شده است. چرا
>>>
POETRY
در حلقه هاي مبهم ِ هشياري و ديوانگي
درچشمهی ِ ديوانگي
در زجر ِ ناهنجار ِ اين آوارگي
در ساحت ِ بيگانگي
پايان ِ دورافتادگي
برديده اي ؟
برعمق ِ اين گم گشتگي
خنديده اي ؟
>>>
PERSEPOLIS
حکومت اکنون با پديده ای روبروست که نه می شود آن را به آب بست و نه با تيشه خراشيد و نه ويران ساخت.
براستی چرا بايد حکومتی، عليرغم ميل اعضاء يک باشگاه ورزشی و عموم مردم هواخواه يا حتی مخالف آن، بکوشد اينگونه کار به کار نام آن داشته باشد و بخواهد با اعمال زور نامش را عوض نمايد و رسانه ها را تهديد کند که از نام واقعی باشگاه ذکری نکنند؟ به نظر من (حتی به قيمت آنکه بگويند غلو می کنم و شعار می دهم) پاسخ اين پرسش روشن است: «پرسپوليس» ديگر يک نام نيست، يک ميدان است، ميدان مبارزه برای باز پس گرفتن آزادی و عزت ملتی که گرفتار حکومتی ضد انسان و شادی و رفاه است. «پرسپوليس» فشردهء يک تاريخ است، يک داستان بلند چهارده قرنی از مبارزهء فرهنگی ملتی که نمی خواهد زير بار زور بيگانگان مهاجم و پس مانده های امروزشان برود.
>>>
BAHAIS
بهاییان و حکومت اسلامی -- با یاد پروفسور منوچهرحکیم
با اتکا و به اعتبارصدها شاهد و سند , بار ها و بارها گفته , نوشته و نشان داده شده است که تاریخ حدود سه هزار ساله ی ما ( و به روایاتی بیش از هفت هزار ساله ) , تاریخ عدم تحمل و کشتار دگراندیشان بوده و هست. بخش اعظم همین شواهد و اسناد گواه اند که شیعیان اثنی عشری در زمره ی بی تحمل ترین ها و بیرحم ترین ها بوده و هستند. دودمان های صفویه و قاجاریه , و المثنی شان " جمهوری اسلامی " نمونه اند . در میان دگراندیشان عقیدتی ( مذهبی) ستمی که بر بابیان و بهاییان روا داشته شده است بیش از ستمی ست که بر دیگر اقلیت های مذهبی رفته است. برگ هایی از کارنامه ی شرم آور سلسله قاجاریه و حکومت اسلامی نشان از رفتار ضد انسانی این دو دودمان با رهبران و پیروان این اقلیت مذهبی دارند.
>>>
IRI
نظامی كه باید به دو نیم كرد
از روزی كه اسلامگراها محض ارتقای خمینی به مقام بزرگترین مرجع سیاسی و مذهبی به وی لقب امام دادند تا به امروز كه جسته و گریخته صحبت از تغییر كاركرد مجلس خبرگان و تحدید اختیارات رهبر شده است، این نظام مشكلی اصلی و اساسی داشته كه هنوز موفق به حل آن نشده و هرگز هم نخواهد شد: یكی شمردن دو اقتدار سیاسی و مذهبی. در حقیقت ماهیت نظام اسلامی از این پیوند ناساز شكل گرفته است و روشن است كه جدایی اجتناب ناپذیر این دو رشتهٌ حیات آنرا خواهد گسیخت. تا آن زمان اصرار در یكی دانستن ، دو اقتداری كه یكی نیست دو پیامد داشته كه شاهدیم: تنش در رابطهٌ این دو قدرت ناسازگار و ابهامی كه این رابطه را احاطه كرده است. این مشکلات در مورد رهبر نظام به بارزترین شکل هویداست.
>>>
RAIN
هیچ وقت پیش نیامده که الفبای کتک خوردن از یادم برود
روزهایی را به یاد می آورم که خیس از عرق بودم تمام دیوارهای اتاقم مملو از نم و آب بودند اتاقم را برای ساعتها می بستند تا روح و جسمم عرق کنند و آزارم دهند تا اعتراف کنم به همه آنچه که انجام نداده ام .سالهاست از هر چه اعتراف حالم به هم می خورد اعتراف به کرده ها و نکرده ها ، ولی از پس این همه سال این را به خوبی یاد گرفته ام که تنها اعتراف به عاشقی کنم اعتراف به سبکی تحمل ناپذیر هستی ام .اعتراف به اینکه تنها این قلب در هم فشرده از درد و اشتیاق برایم باقی مانده است .
>>>
OBSERVER
نگارنده طی دو سال گذشته دو سفر به ایران جمعا" به مدت سه ماه داشته است . بر همین مبنا لازم دانستم مشاهدات خود را با علاقمندان به اوضاع ایران در خارج از کشور و از طرف دیگر جنبش فعال عدالتخواهی در ایران در میان بگذارم تا شاید بتوان با تبادل نظر و بررسی دیدگاه های مختلف نسبت به شرائط ایران ، در راه مقابله و خنثی کردن نقشه های دشمنان داخلی وخارجی قدمی برداشت . وظیفه عدالتخواهان ایرانی است که در این شرایط بحرانی به دور از هرگونه تعصب وتنگ نظری غیر علمی و با توجه به منافع ملی ومصلحت مردم ایران ورق های تاریخ را برای آیندگان با صفحات زرین حقیقت پر کنند .
>>>
STORY
همان روز بود، آخرين روز، كه وقتي آن زن به چشمهاي مردي كه دوستش مي داشت نگاه كرد، تصميم گرفت كه خودش را بفروشد. نه به او ... خريدارش را خودش مي بايست انتخاب كند. مردي براي تمامي سالهاي باقيمانده عمرش ... در نگاهش، ــ در نگاه همان مردي كه دوستش مي داشت ــ ديگر نه عشق بود، نه تمنايي براي لمس وجودش . . . وقتي زن مي گفت "وجود"، منظورش فقط جسمش نبود، بلكه چيزي ماوراء جسم. چيزي نامريي و لمس نشدني . . . در خيرگي نگاهِ مرد، تنش ناگهان يخ كرد. خيلي سعي كرد كه گرمي را به تنش بازگرداند، آن چشمها، آن چشمها كه او را نمي ديد، از پشت چشم هاي بسته اش به او زل مي زد.
>>>
NAME
دیروز سر کار توی فکر بودم که ناگهان کسی از کنارم گذشت و صدایم زد: خواهر مرجان!
فرانسویان سخت شان است که نام مرا تلفظ کنند. "ه" را به کل حذف می کنند و نامم تبدیل می شود به "مایستی" طوری که گاهی دیگر با شنیدنش خودم را دیگر به جا نمی آورم. با لئا کمی تمرین تلفظ کردیم ولی می دانم یادش خواهد رفت. آدمها با شما آشنا می شوند با روحتان نزدیک می شوند و بعد،... دفعه ی بعد حتا اسمتان را هم یادشان نیست. این سالها خیلی ها مرا "خواهر مرجان" خطاب کرده اند ولی در سالهای اول سکونتم در فرانسه هرگز کسی مرا "خواهر مهتاب" صدا نزد. سالهای جنگ بود و جو ضد ایرانی خیلی قوی و رایج بود. بیخود نیست که مرجان ساتراپی وقتی داستان همان سالها را می نویسد در دوره ای از ایرانی بودن خود خجلت زده است و یک بار به ناچار خود را فرانسوی جا می زند و خود را "ماری ژان" معرفی می کند.
>>>