KHOON
احمدی نژاد گفت: "امام عزیز فرمودند اگر دستکش دستتان باشد و شهوتی نشوید اشکالی ندارد."
انگلیسی زبانها نمیتوانند "خ" را تلفظ کنند، به جای آن "ک" تلفظ میکنند. احمدی نژاد یک روز تصمیم گرفت خون بدهد. وقتی به محل خون دادن، که درون یک چادر بود، رسید دید صف برای خون دادن بسیار دراز است، ولی وقتی مردم دیدند احمدی نژاد به آنجا آمده است به او گفتند بفرمایید جلوی صف، شما لازم نیست در انتهای صف وایسید. شما بفرمایید اول صف و هرچه زودتر خونتان را بدهید و به کارهای مملکت برسید. وقتی احمدی نژاد رفت جلوی صف، نفر اول صف گفت: " به به چه روز خوش آیندی! بفرمایید خونتان را بدهید."
>>>
IRAN-US
آیا هیچ انسان عاقلی بدون هیچ معیاری با افراد دوست میشود؟
آنچه مسلم است دنیا در مرحله گذارو رهایی از زیرسلطه نظام امپراطوری قراردارد. انقلاب ایران در منطقه استراتژیکی خاورمیانه نقش ارزنده ای در این گذار رهایی بخش ایفا کرده و می کند. لذا هر اظهارنظری از جانب مسئولین بویژه دولت عدالتخواه زیر ذره بین دشمنان انقلاب (امپریالیزم و صهیونیزم) ودوستان انقلاب، یعنی نیروهای عدالتخواه قرار می گیرد. بنابراین حتی اصل ظاهرا مسلم دوستی بین ملت ها می باید با نگرش علمی مورد بررسی قرار گیرد.تجربه عملی در راه مبارزات استقلال طلبانه و عدالتخواهانه نشان داده است که بی اهمیت دانستن بسیاری از این گفتمانها و گذشتن از آنها بعدها به مانند ویروسی در جامعه پخش میشود که احتیاج به صرف وقت و انرژی بسیار دارد تا بتوان با آن مقابله کرد. بنابراین مقابله به موقع از اهمیت خاصی برخوردار است.
>>>
KHOMEINI
"این بذر ها به خاک نمی ماند"
رابطه ی فقیه و خون, و مفتی و جنون در تاریخ میهنمان مثال های خوبی برای توضیح وتبیین " تداعی مشابهت" اند. این امر نه تصادفی, و نه از دین ستیزی و اسلام ستیزی ست , ملتی واقعیت های دردناک و هراسناک رابارها دیده و تجربه کرده است, وچنین دیدن ها و تجربه ها یی تشابه ای در ذهنیت تاریخی و فردی اش حک کرده است, که ماندگار به نظر می رسد. بی تردید شماری از فقیهان بودند , و هستند که تاب تحمل دگراندیشی را داشته و دارند, که اینان انگشت شمارند. اما اکثریت فقها و مفتی یان خونریز و دارای افکار و کرداری جنون آمیز بوده , و هستند . کافیست تاریخ مان را ورق بزنیم تا با نمونه های فراوانی از این موجودات,که به چندنمونه از آن ها اشاره می کنم, مواجه شوید .
>>>
SATIRE
مسئله مهمی است و خیلی پول توشه!
باری، بعد از سالها تفکر و اندیشه در مورد پیدا کردن یک راه حل منطقی برای فیصله دادن به درگیری تمام نشدنی بین ملت ایران با دولت و حکومتشان و امید تحقق به آنچه که برخی آنرا آشتی ملی میخوانند، سرانجام به یک نتیجه گیری و راه حلی رسیدم که به امید خدا اگر شما آنرا مطا لعه بفرمائید و بدون غرض ورزی و چوب لای چرخ گذاشتن سبک ایرانی مفاد آنرا مورد بررسی قرار دهید، شاید بلطف حق آنرا متفقاً تاُیید و به دفتر سازمان ملل ارائه دهیم تا در یک رفراندم با تمام هموطنان در میان بگذارند و ملت ایران سرنوشت خودرا انتخاب کند. حالا بنده کاملاً آگاه هستم که با خواندن حتی همین چند سطر، بعضی بلافاصله پرگار شک و تردید را باز کرده اند که دلیلی پیدا نمایند تا دور مارا خط و دایره بکشند. لذا قبل از اینکه آن چند هموطن از گفته ما دل ببرند و بقیه مطالب را نخوانند، بنده باطلاع و سمع ایشان برسانم که: نروید! چون مسئله مهمی است و خیلی پول توشه!
>>>
WORDS
آنچه نویسنده ی شرقی می گوید در مرز واقعیت و حاشا می ماند
نویسنده ی شرقی همچون مادر نقال خود "شهرزاد"، دروغ می گوید، چرا که دروغ تنها واقعیت قابل پذیرش درجوامع بسته است. در اینجا(خاورمیانه) مجاز نیستی خود را برهنه کنی و رازهایت را بر آفتاب بیافکنی. باید از آن "خودی" بگویی که نیستی. باید از ناممکن ها، از خیال، از "ای کاش"ها بگویی. گفتن از آنچه می خواهی باشی، بیشتر به آرزویی محال می ماند. روی زمین ارزوها ملموس اند و گفتن از آرزوهای دست یافتنی (از امروز و فردا)، خطرناک است، چون "آنها" نباید بشنوند یا بدانند تو از کدام محله یا خانه صحبت می کنی! "آنها" کیستند؟ به راستی نمی دانیم! تنها می دانیم که "آنها" هستند! در جایی وجود دارند و "نامحرم" اند. مخاطب(خواننده)، خود روشن می کند که از خودی هاست، یا از "نامحرمان". نویسنده ی شرقی برای "خودی ها" قصه می گوید و این "خودی ها" خود را در آینه ی اثار او باز می یابند.
>>>
GHOSTS
جنبش عدم تعهد، فکر شريف و ميهمانی اشباح
اگر نگاهی به کره زمين بيافکنيم می بينيم که، با يک تقريب نود درصدی، اعضاء جنبش غيرمتعهد همان کشورهائی هستند که در مجموعهء ديگری به نام «جهان سوم» هم جمع بندی می شوند و نام ديگرشان چيزهائی همچون «عقب مانده»، «توسعه نيافته»، و «در حال توسعه» است؛ کشورهائی با توليد ناخالص اندک، رانت خواری شديد، حاکميت های استبدادی و ايدئولوژی زده، و ديوانسالاری های سراپا غرقه در فساد. و درست همين دولت ها هستند که بی اتکاء به انتخابات دموکراتيک و صرفاً از طريق اعمال زور و سرکوب بقدرت رسيده اند و همگی در سراسر نيم قرن گذشته بصورتی پنهانی و نامشروع و ضد ملی به قدرت های بزرگ دوران خود وابسته بوده اند.
>>>
POETRY
هنوز نمی دانند
قهرمانان بازاری اند
پيامبران فرسوده
هيچ معجزه ای نيست
مگر عشق
ـ همان حيات هوشمندی که
تنها در سياره های زنده نفس می کشد،
از فرمان خدايان سر می پيچد،
و بر تن سيب بوسه می زند.
>>>
LIFE
استخاره کردیم ببریمش مریضخانه، بد آمد. توکل میکنیم به خدا، خودش شفا میدهد
نوش آفرین بیحال روی تشک افتاده بود و ناله میکرد. رقیه سادات قابله کنارش روی زمین چمباتمه زده بود و هاج و واج به او خیره مانده بود. پیش پای نوش آفرین، روی تشک، یک نوزاد قنداق شده از ته حنجره فریاد میکشید. شو هر، برادر، و پدر نوش آفرین بیرون، پشت در اتاق گلی ایستاده بودند. نوش آفرین دو قلو حامله بود ولی بچه دومی بیرون نیامده بود. فقط یک دست کوچک، از آرنج به پایین،دیده میشد. رقیه سادات میدانست که بچه به آین طریق خارج نخواهد شد و مانده بود چکار کند. بعد از گذشت مدتی صدای شوهر نوش آفرین، که دیگر طاقتش به سر رسیده بود، از پشت در آمد که "ننه علی، چی شد، چه خبره؟"
>>>
STORY
یونس از وقتی به منزل بازگشت، طور دیگری به باباش نگاه میکرد. حالا وی در مرگ باباش رستگاری خود را می جست
مش فرمان، پدر یونس سالها بیمار و گوشه رختخواب افتاده بود. اصلاً حرف نمی زد. در سکوت زل زده بود به نقطه ای در دیوار مقابل . فقط زنش خیر النساء که او هم حال خوشی نداشت، هر روز چندین بار به دقت نگاهش میکرد، گوئی میخواست با نگاه درون شوهرش را بکاود و علت ناخوشیش را کشف کند. برایش باورکردنی نبود که مش فرمان توت فروش معروف میدان تجریش این طور از رمق بیفتد. یادش می آمد آن وقتها که شوهرش جوان بود طبق های بزرگ توت را بر روی سر میگذاشت و از باغ های توت گلاب دره و شهرستانک تا بساطش می آورد. عین اسب مزرعه سالم بود و اصلاً خستگی نمیشناخت. خواب و آرام نداشت. تابستان ها توت و گردو و بستنی و زمستانها هم لبو باقالی می فروخت. تنها مشکل مش فرمان این بود که صدای خوبی نداشت و این نقص در جائی که هر کسی باید محصولش را با صدای خوش داد میزد، ایراد بزرگی بود.
>>>
LIFE
لورکا در طرف دیگر ایستاده بود تا من و نرودا راحت قدم بزنیم
لیوان خون بر سر صبحانه ی آقا هر روز به همراه نان و کره و پنیر و مخلفات دیگر آماده است . هر روز ساعت شش و نیم صبح برادر بزرگ از خواب بیدار می شود دستی به سر و شانه اش می کشد . برادر کوچک به آرامی صورتش را می شوید تا خماری صبح ذهن آشفته اش را به یغما نبرد! رنگ خون امروز با دیروز و با فردا همیشه فرق خواهد داشت .سالهای دور فقط چای بود و تکه ای نان و پنیر ولی حالا اوضاع به کلی فرق کرده .لیوان های پر از آب میوه تاثیر خودش را از دست داده و خون تازه شجاعت شروع روز را به برادر بزرگ عطا می کند بی هیچ واهمه و دل واپسی !
>>>
TEL AVIV
نیروی هوائی به تنهائی از پس دشمن بر خواهد آمد هیچ ترسی نداشته باشید
مکان: اتاق فرمان، مرکز بسیار محرمانه و سرّی ستاد فرمانده ای کّل نیروهای نظامی ایران در تهران. حاضرین: فرماندگان نیروهای زمینی، هوائی، دریائی و سپاه پاسداران، یک آیت الله نماینده دفتر رهبری، اکبر آقا آبدار باشی، یک بچه گربه و چند تا مگس سمج. دستور جلسه: اطلاعات محرمانه از طرف سفارت انگلیس در مورد حمله اسرائیل و آمادگی ایران برای دفاع از وطن. آیت الله خطاب به فرمانده نیروی هوائی: خوب تیمسار شما بفرمائید در صورت برخاستن هواپیماهای اسرائیل از خاک آن کشور و مشاهده آمدن آنها بسوی ایران در دستگاههای رادار شما، آیا چه سناریوهائی را پیش بینی کرده اید و نقشه برخورد شما باآنها چیست؟
>>>
EBADI
خانم شیرین عبادی در تعارض با جنبش جهانی صلح
"شورای ملی صلح" و در راس آن شیرین عبادی به این تحلیل کودکانه متوسل میشود که اگر دولت ایران لحن خشن و تند را کنار بگذارد و در مقابل پرخاشگری جنایتکاران صهیونیستی و امپریالیستی کوتاه بیاید و به عبارت دیگر مانند یک کودک مودب عمل کند ، خطر حمله به ایران کاهش می یابد . ایشان فراموش کرده اند کهآمریکا برای حمله به ایران احتیاج به هیچ بهانه ندارد همانطور که بدون بهانه به عراق و افغانستان حمله کرد و در ضمن همان " قوانین بین المللی! " که خودش در تصویب آن نقش داشته را به راحتی زیرپا گذاشت . شیرین عبادی و" شورای ملی صلح!" با کم بها دادن به جنگ روانی ،اقدامات تخریبی و تجاوزکارانه دولت آمریکا ومتحدانش ، مقاومت قهرمانانه مردم ایران و منطقه را عامل تعیین کننده در شروع جنگ جلوه میدهند.
>>>
HELL
قصدم نه درافتادن با دین بلکه ریشهیابیِ "اختناقِ مُقدّس" و نقاب برداشتن از چهرهی جنایتکاران است
من در دههی ۶۰ خورشیدی، دهسال در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت به سر بردم و نه تنها خود مورد شکنجههای سیستماتیک قرار گرفتم، بلکه از نزدیک شاهد اعمال آن بر دیگر زندانیان نیز بودم. علاوه بر تجربهی شخصی و ارتباط نزدیک با صدها زندانی سیاسی زن و مرد آزاد شده، از تجربهی پنج سالهی همسرم در زندانهای جمهوری اسلامی نیز برخوردار بودهام و تقریباً تمامی کتابهای انتشار یافته دربارهی زندانهای جمهوری اسلامی را خواندهام. در این تحقیق من با اتکا به پیشینهی مذهبی و شناخت نسبی دربارهی کارکرد مذهب و چگونگی عجین شدن آن در تاروپود فرهنگ مردم ایران، تلاش کردهام آنچه را که نظام جمهوری اسلامی ایران تحت نام اسلام، قرآن و مجازاتهای شرعی در زندان قزلحصار بر روی گروهی از زنان زندانی اعمال کرده، به قضاوت عموم بگذارم.
>>>
DISSATISFACTION
جامعه شناسی ِ«نارضايتی» -- بخش اول
طبعاً و منطقاً، نوک پيکان فشار ناشی از نارضايتی اجتماعی متوجه اعمال کنندگان و پاسداران «وضع موجود» ی است که به سوی «نامطلوب» شدن حرکت کرده است. و از آنجا که اين اعمال کنندگان و پاسداران در زمرهء کسانی هستند که نيروهای پليسی جامعه را در اختيار دارند و بوسيلهء آنها اعمال اراده و زور می کنند، نارضايتی رفته رفته از سطح فردی حرکت کرده و، پس از اجتماعی شدن، شکلی سياسی بخود می گيرد. در اينجا بکار گيری واژهء «سياسی» از آن جهت موجه است که نيروی حاصله از فشار نارضايتی اجتماعی در جهت از ميان برداشتن حاکميتی (از پدرسالار گرفته تا خداسالار) عمل می کند که منشاء و نگاهبان بی عدالتی و تبعيض، و دارای دستگاه های سرکوب است.
>>>
HOME
چقدر در فرهنگ ما "اختیار" از دست ما گرفته شده
تمایل به داشتن خانه ی شخصی و اتومبیل شخصی و .... را در ایرانیان مقیم فرنگ بهتر و روشن تر می توان دید. اینجا بیشتر معلوم می شود که در تمایل ما به "داشتن"، انگار عامل دیگری هم غیر از "مصرف" به چشم می خورد! کمتر ایرانی مقیم خارج هست که در دکوراسیون داخلی خانه اش چیزی یا چیزهایی از صنایع دستی و کاسه کوزه ها و قاب های ایرانی نباشد. داشتن یک آنتن ماهواره ای و تماشای تله ویزیون های فارسی زبان. یک دستگاه عالی ضبط و پخش با آهنگ های ایرانی، کلاسیک و پاپ و اغلب هم ملودی های سوزناک! غم غربت؟ یادگار؟ دلتنگی؟ نمی دانم! شاهرخ مسکوب در "گفتگو در باغ" به تمایل فرهنگی ما به سبزی و آب و گیاه اشاره می کند، و نقش قالی که تصویری ست از باغ، گاه باغ بهشت! شاید این میل، از ذهن کویری ما بر می خیزد؟
>>>