TORKI

چند خط

یکی‌ از دوستان میگفت "بعد از انقلاب دور دور ترک هاست"

15-Sep-2008 (35 comments)
این روز‌ها از صدقه سر یکی‌ از این پایگاه‌های اینترنتی، کانال های تلویزیونی داخل ایران را تماشا می‌کنم. هر شب یک چند دقیقه‌ای از این کانال به آن کانال میروم تا ببینم چه به خورد این ملت بد بخت میدهند. برنامه‌ها که البته اکثرا همه مزخرف و بی‌ محتوا هستند ولی‌ نکته‌ای که جلب توجه می‌کند کثرت تعداد گویندگان و مجریان ترک در صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. بعضی‌ که بطور کلی لهجه دارند و دیگران که لهجه را به قول خارجی‌‌ها "ماسک" کرده اند،شکل و شمایلشان داد میزند که از خطه اذربایجان به تهران آمده اند. وقتی‌ هم که گزارشگران برای تهیه گزارش به میان مردم تهران میروند، که دیگر واویلا، انگار از قلب تبریز گزارش میکنند. البته اشکالی ندارد. یعنی‌ بنده سگ که باشم که بخواهم اشکال بتراشم.>>>

9/11

آن سه شنبه ی شوم

ساعتها طول کشيد تا عظمت فاجعه را درک کنم و ساعتها طول کشيد تا باور کنم که در آن سه شنبه ي شوم بيش از چند هزار نفر کشته شده اند!

14-Sep-2008 (2 comments)
آن روز، از زماني که با صداي زنگ ساعت چشم از خواب گشودم لرزه اي به جانم افتاد. بايد سريع حاضر ميشدم و چشم به راه تعميرکارِ شوفاژ ميماندم، گفته بودند براي تعميرِ دستگاه در طول روزِ ۱۱ سپتامبر سر ميزنند ولی ساعتش را مشخص نکرده بودند. سرتاسر روز در خانه ماندن و انتظار! دلهره اي غريب داشتم. دلهره ميراثي! دلشوره مزمن! يا به قولِ خاله ام: «دِلَه هولَه» دو سه روز بود که زير پلکم ميپريد و دستانم بي جان بود. گمان بردم که از سر خستگي است و بهتر است حداقل امروز را خانه بمانم و استراحت کنم. در خانه ماندن و انتظار صداي زنگِ در؟ هميشه حسِ وقوعِ حادثه اي شوم مضطربم ميکرد. پيش ترها به يادم مي آمد که هر بار پيش از هر حادثه شومي در خانواده، گرفتارِ اين دلشوره بي مورد ميشدم و از پيش آمدي ناشناس ميترسيدم و بي دليل کلافه بودم. حس ششم نبود؟ >>>

GANJI

مانيفست درماندگی؟

آن تشکل، وحدت عقيده و عمل، سازمان و برنامه و بودجه ای که از ما توقع داريد در صفوف دوستان خود شما در داخل کشور کجاست؟

12-Sep-2008 (11 comments)
بخش هائی از گفتگوی آقای اکبر گنجی با راديو فردا براستی اسف برانگيز است. کسی که روزگاری به کنفرانس برلين آمده بود تا توضيح دهد که چرا اصلاح طلبی آيندهء ايران را رقم می زند، و بخاطر آن به زندان افتاد، و در زندان دست به مبارزه زد، اعتصاب غذا کرد، «خامنه ای بايد برود» را نوشت، «مانيفست جمهوری خواهی» را رقم زد، تبديل به يک قهرمان ملی شد، و آنگاه يک باره و غافلگير خلاصش کردند و پاسپورتش را به دستش دادند تا از کشور خارج شده و جايزهء های رنگارنگ حقوق بشر و دموکراسی خواهی و روزنامه نويسی را درو کند و شهروند افتخاری شهرهای استخواندار دنيا شود و با بزرگان عالم انديشه بنشيند و برخيزد، اکنون ـ دو سال و اندی از آن خروج، و در پی ده ها نامه و مقاله نگاری، اعتصاب غذا و سخنرانی ـ نتيجهء مطالعاتش را از ميکروفن راديو فردا، به مخاطبان نشسته در ايران، چنين گزارش می کند که: «آن چيزی که الان هست٬ صرفاً ادعا است ـ ادعای اين که اپوزيسيون وجود دارد. ولی واقعيت مطلب اين است که اپوزيسيونی که منتهی به عمل شود اصلاً وجود خارجی ندارد».>>>

COUPS

سوم تیر و ٢٨ مرداد

شباهت علت های اساسی کودتای سوم تیر ١٢٨٧ با کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢

11-Sep-2008 (15 comments)
بر خلاف نظر نویسندگان موافق کودتا و مخالف مصدق، نمی بایستی اهمیت سیاسی ٢٨ مرداد را نفی کرد و کاهش داد، بلکه می بایستی در کنار یادآوری این کودتا، کودتاهای دیگری نیز که علیه مشروطیت روی داده است را مرتب یاد آور شد تا شاید این یادآوری ها چون سپری از آگاهی در پندار و گفتار و کردار جامعه مدنی از بروز کودتایی مشابه علیه دموکراسی آتی در ایران پیشگیری کند. در این زمینه، کودتای سوم تیر ١٢٨٧ محمد علی شاه قاجار علیه مشروطیت که توأم با توپ بستن مجلس بود، نمونه بارزی است. بررسی کودتای محمد علی شاه علیه مشروطیت از آنروی اهمیت دارد که دلایل آن شباهت ویژه ای با دلایلی دارد که منجر به کودتای علیه حکومت مشروطه مصدق شد. درپایه، محمد علی شاه و محمد رضا شاه محدودیت قانون اساسی مبنی بر تشریفاتی بودن مقام پادشاه را پذیرا نبودند و متوجه اهمیت بزرگ این مطلب نبودند که ((سلطنت ودیعه ایست که به موهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده است)).>>>

CHOO CHOO

پنبه های فشرده در زمان

مدادم را با خودتراش تیز می کنم. می نویسم و می نویسم تا آرام شوم. آنقدر که تو از عکس بیرون بیایی و در کنارم بنشینی.

09-Sep-2008
دستم را از پنجره ی قطار بیرون می آورم پنبه های زمان را به دست می گیرم فشارش می دهم . چکه های آب به آرامی بیرون می ریزد. کف دستم را باز می کنم در لابه لای شیارهای دستم آب جمع می شود. به داخل کوپه ام می روم _ به آرامی می نوشم . طعمش زبانم را بی حس می کند و روحم را نوازش! دفتر کاغدی ام را باز می کنم. مداد قهوه ای رنگ را از جیب کتم بیرون می آورم دست چپم را سایه بان چشمانم می کنم تا آفتاب سفید کاغذ را نورانی نکند _ چون می خواهم از تو بنویسم. چون می خواهم از نوشته ام نور تو بتابد نه نور خورشید!>>>

WHO'S WHO

  مشت نمونه خروار

اپوزیسیون و معضل همنامی جنایتکاران

06-Sep-2008 (2 comments)
در طول سالهای گذشته یکی از مشکلاتی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی در ثبت و مستند کردن جنایات انجام گرفته از سوی مقامات رژیم با آن روبرو بوده، همنامی جنایتکاران است. تعدادی از این جنایتکاران دارای نام خانوادگی یکسان هستند و گاه افراد زندانی و یا کسانی که در مورد زندان‌ها می‌نویسند به علت مشابهت نام خانوادگی جنایتکاران، اشتباهاتی را مرتکب می‌شوند. از آن‌جایی که به دلایل گوناگون در فرهنگ غالب ما ایرانیان پذیرش مسئولیت اشتباه جایی ندارد، بسیاری از افراد و گروه‌ها پس از پی بردن به اشتباهشان نیز همچنان روی صحت آن پافشاری کرده و کوششی برای تصحیح آن به کار نمی‌برند. بسیاری از گروه‌ها و کوشندگان سیاسی با علم و آگاهی نسبت به اشتباهاتی که از سوی همراهان و یا هم‌خطان سیاسی‌شان انجام گرفته همچنان به اطلاعات غلط آن‌ها اشاره کرده و زمینه‌ی رشد و تکثیر این اشتباهات را فراهم می‌کنند. >>>

GODS

در ستايش بتکده ها!

زير آسمان ايران يهوديان، عيسويان، بهائيان، مسلمانان و زرتشتيان و... هر يک خدای خويش را دارند

06-Sep-2008 (2 comments)
«قائل شدن بوجود خدايان» نوعی روش ابتدائی علمی انسان اوليه برای تبيين جهان و تغييرات آن بوده است و او، با نسبت دادن خصوصيات خويش به عناصر طبيعت، به آنها جان و هويت می بخشيده تا حرکاتشان را درک و هضم کرده آنها را بصورتی معنی دار ببيند. آنگاه، وقتی عناصر طبيعت بصورت خدايان قاهر اما واجد صفاتی انسانی در آمدند آنگاه می توان با آنها به گفتگو، مذاکره و معامله نشست. با قربانی کردن آنچه برای ما عزيز است ـ حتی فرزند و همسر ـ آنها را خشنود ساخت، در نذر و نياز را گشود، دعاهای مختلفی را که دل اين قدرتمندان را نرم کنند آفريد و مشاغلی را بوجود آورد که برای آن تحصيل و تخصص ضرورت می يابد و متخصصان فن دلبری از خدايان در شولای جادوگران قبايل و رمال ها و دعانويسان بکار رفع مشکلات مردم بپردازند. اما چگونه شد که در ميان آن همه خدائی که هر جمعيتی برای خود تصور کرده بود يک باره يک خدا گردنکشی کرده و بقيه را از ميان برداشته و خود بجای همهء آنها نشسته است؟>>>

PARTY

حزب فراگیر!

صبح اول صبحی گذاشتیمون سر کار هاااا!

03-Sep-2008 (one comment)

میخوام یه حزب سیاسی درست کنم، قاسم!
چی میگی؟ برای کی؟
برای کی؟ برای همه!
خب این همه حزب و دسته هست، چرا دکون تازه باز می کنی؟
اینا به درد نمیخورن! هر کی سرش تو یه آخوری بنده. باید یک حزب فراگیر باشه ..
اوهوم، فراگیر! یعنی ...
آره دیگه، کاملن دموکراتیک و مردمی که همه توش جا بگیرن ..
یعنی مثلن سعید مرتضوی هم میتونه عضو بشه! >>>

HERITAGE

فارسینامه

این مجموعه امید دارد، تا راه پیشرفت را بر جوانان توانا و عامه امیدوار روشنتر سازد

03-Sep-2008 (4 comments)
ایران هزار سال تمدن و تاریخ پارسی قبل از اسلام را نیز در خاطره اجتماعی خود محفوظ دارد، که حتی به موجودیت کشور بعد از سلطه اعراب هم رنگی جدا و طرحی سوا می بخشد. این گذشته باستانی با حفظ زبان فارسی در برابر عربی و با تثبیت مذهب تشیع در مقابل اسلام سُنی، ایران را پیوسته از جریانات غالب اسلامی و عربی جدا ساخته و حتی به رقابت و دشمنی کشانده است. در ارتباط با تمدن غرب نیز با وجود قرنها سلطه و تأثیر یونانی، نفوذ استعماری روس و انگلیس در قرن نوزدهم و روند غرب گرایی و اصلاح طلبی قرن بیستم، ایران تأثیر بسیار پذیرفته اما هویت رفتاری و فرهنگی خود را حفظ نموده است. سومین عامل تعیین کننده در حیات هزار ساله اخیر ایران، نقش اجتماعی و نظامی اقوام سلحشور و مهاجر ترک تبار است که با وجود تشکیل تنها یک چهارم جمعیت، اکثریت قریب به اتفاق حکومتهای ایرانی تا قرن بیستم را رهبری نموده اند. >>>

ROHANIYAT

همراهی روحانیون با جنبش مدرن خواهی

روحانیت در عصر مشروطه

02-Sep-2008 (19 comments)
در نگاه اول این سخن شاهپور بختیار که " از زمان ساسانی هر چه بر سر ایرانیان آمده است کار آخوندهای آن زمان و آخوندهای این زمان بوده است" (نقل به مضمون) کاملا منطقی می آید. حکومت منسوب به روحانیون بعد از انقلاب 57 سد جدی راه گروههای مدرن خواه بوده است. امروز هم هنوز حکومت میانه خوبی با مدرن خواهی ندارد. در بین اقشار بزرگی از روشنفکران ایده های متمایل به تطابق دین با مدرنیته مرتب به ارائه چهره نادرست از دین متهم می شوند. جالب اینجاست که این اتهام هم از سوی مذهبیون سنتی و هم از سوی گروههای لائیک متوجه این گروه است. عده ای هم اصرار دارند که کار این حکومت اتفاقا مطابق اسلام و نمایانگر خشونت آن است و اسلامی که از آن با نام اسلام نواندیشانه یاد می شود چیزی جز تقلب کاری نیست. با این حال سلامت تاریخی این نوع گفته ها قابل مناقشه است. نقاطی در تاریخ بوده است که بخش هایی از روحانیون اتفاقا ضد سنت غلط جامعه و به نفع نیروهای مدرن خواه عمل کرده اند.>>>

MONIQUE

مونیک واقعی بود، یعنی هست

- آه مهستی، من یه سرطان کوچولو دارم.

02-Sep-2008 (2 comments)
امروز درست دوازده روز است که از مونیک بی خبرم و همین نگرانم می کند. باید پیش از این که خیلی دیر بشود این مطلب را در موردش بنویسم. تا پیش از این جریانات اخیر، یعنی تقریباً تا دو سال پیش مونیک به قول ایرانی ها یک دختر "همه چی تمام" بود. اول از همه: خوش هیکل بود، مونیک دختر بلندبالایی با اندامی متناسب بود. دوم: شیک بود. مونیک با موهای بلند خرمایی و اندام کشیده اش، خوش لباس هم بود، بیشتر اوقات مینی ژوپ می پوشید و ساق ها و ران های کشیده و خوش تراش خود را در جوراب شلواری های نقش دار در معرض نمایش می گذاشت. سوم: مونیک هنرمند بود. مونیک آرشکیت و نقاش بود یعنی هنوز هم هست. مونیک در رشته معماری تحصیل کرده است ولی نقاشی را بیشتر دوست داشته و تابلوهایی با طرح های آبستره می کشید، یعنی می کشد یعنی امیدوارم هنوز بتواند نقاشی کند. چهارم: خانواده دار و اصیل. مونیک از یک خانواده ی اصیل فرانسوی بود،>>>

KOSHTAR

 یک ماه و نیم خونین

هیئت کشتار زندانیان سیاسی در روایت گروه‌ها و فعالان سیاسی!

01-Sep-2008 (7 comments)
هیئت اصلی اعدام در تهران به حکم خمینی تشکیل شده بود و نفرهای اصلی و تصمیم‌گیرنده‌ی آن در زندان‌های اوین و گوهردشت مشترک بودند. اعضای هیئت اعدام در گوهردشت، تشکیل یافته از این افراد بود: ۱- حسینعلی نیری ۲- مرتضی اشراقی ۳- مصطفی پورمحمدی یا نماینده‌ی وزارت اطلاعات ۴- ابراهیم رئیسی ۵- اسماعیل شوشتری ۶- محمد مقیسه‌ای (ناصریان) ۷- داوود لشکری ۸- حمید نوری (عباسی). گاه در این هیئت علی مبشری جای حسینعلی نیری را در سمت قاضی شرع می‌گرفت. گفته می‌شد رامندی یکی از حکام شرع اوین نیز در بعضی از دادگاه شرکت کرده بود. دو نفر آخر بیش‌تر حکم شاکی و شاهد را داشتند و کارشان تلاش برای گرفتن حکم اعدام زندانی از اعضای این هیئت بود. کسانی که حق رأی داشتند و مستقیماً درباره‌ی اعدام و یا برخورد بیش‌تر با زندانی نظر می‌دادند، بنا به حکم خمینی عبارت بودند از: نیری، اشراقی و نماینده‌ی وزارت اطلاعات. >>>

LITERATURE

زربفت دورنگ

آنماری شیمل و تصویر پردازی در شعر و ادب پارسی

01-Sep-2008 (one comment)
شیمل در تشبیه شعر پارسی به فرش می گوید: "غزل با تصویر پردازیهای بی شمارش که فقط با قافیه به هم پیوند یافته اند، یادآور قالیچه های بسیار ظریف ایرانی است با طرح باغ که باید به تصاویر، گلها و سایر تزئیناتش در مقابل زمینه ای وسیعتر نظر انداخت. گرچه هر یک از آنها با معنی است امّا کلّ زیبائی آن هنوز بیشتر از زیبائی تک تک اجزاء آ ن است." شیمل همچنین شعر پارسی را به کاشی های رنگارنگ مساجد ایرانی تشبیه می کند و می گوید همانگونه که کاشیها در هر ساعت از روز دگرگون می نمایند و غالباً در برکه های کوچک آب منعکس می شوند که باز هم انعکاس رنگشان در آب متفاوت از رنگ آنها در خارج از آب است، بهمان سان خواننده باید که به اشعار هم در حالتهای روحی مختلف و زمانهای مختلف از زندگی نظر اندازد تا شاید بتواند منظور نهفتۀ آن را در یابد. >>>

HUMOR

اوج فن آوری "فوق هسته" ای در نزد عشایر

و این لوله مشت محکمی است بر دهان استکبار جهانی تولید پوشک!

30-Aug-2008
فکرش را بکن، در عشایر و روستا و حتی در بسیاری نقاط در شهرها هم، جیش کردن در حیاط یا معابر و کوچه و خیابان نه تنها مانعی ندارد، بلکه مساله ای عادی و روزمره است. پس فلسفه ی آویزان کردن آن سطل حلبی یا "سانتریفیوژ" در انتهای لوله ای که به چومبول بچه وصل است، چیست؟ فکر نمی کنی این آلات و ادوات برای حفظ مواد تولیدی و "غنی کردن" بعدی باشد؟ (قابل توجه آژانس هسته ای در وین!) به ابتدای لوله دقت کن! چرا "چومبول بچه"اینقدر بالا، و تقریبن جای ناف بچه قرار گرفته؟ فکر نمی کنی بچه را دانشمندان جمهوری از "سلول پایه" درست کرده اند و در پروسه ی عمل، کمی نور دیده و چومبول مربوطه چند سانتی متری بالاتر زده بیرون؟ >>>

PASARGAD

غرور ملی

المپيک پکن و کميتهء نجات پاسارگاد

30-Aug-2008 (3 comments)
در چهارمين سالگشت ايجاد «کميتهء بين المللی دشت پاسارگاد (29 اگوست) من، به عنوان يکی از پيوستگان آن، دوست دارم اين مقاله را، همچون هديه ای کوچک، به کميته ای تقديم کنم که شاهد تأثير شگرف آن در نوزائی هويت و غرور ملی مان بوده ام. نيز همين جا بگويم که از من چندان عمر گذشته است که ديگر تهمت ها و برچسب های ظاهراً روشنفکرانه ای همچون «ناسيوناليست» و «شوونيست» بتوانند دلم را خالی کنند و دهانم را ببندند. چرا که من اکنون از واقعيتی عاطفی ـ تجربی سخن می گويم که در جان من وجود دارد و من از آن آهنگ زندگی و سربلندی می شنوم و، در نتيجه، از اينکه ديگران بدان چه نامی دهند باکيم نيست.>>>

FACEBOOK