LOVE

چهار نگاه به عشق

در ادبیات فارسی

20-Oct-2008 (one comment)
هنگامی که به سازمان خانواده و زناشویی از زاویه های سنتی، برخورد می شود هیچ گاه این پرسش به میان نمی آید که آیا دو همسر به یکدیگر عشق می ورزند یا نه؟ برعکس پرسش هایی از این دست طرح می شود: آیا عقد آنها مشروع است؟ آیا مرد صاحب درآمد است؟ آیا زن زایا است؟ تنها در جامعه ی جدید است که به بنیان عاطفی ـ جنسی پیوند دو همسر توجه شده و عشق جنسی به عنوان یک ارزش معنوی ستایش می شود. فردریش انگلس (95-1820) در اثر مهم خود "منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" که به سال 1884 منتشر کرده، در فصل دوم "خانواده"، بخش چهارم "خانواده ی تک همسره" در این باره می نویسد:" تا پیش از سده های میانه، ما نمی توانیم از عشق جنسی فردی سخن بگوییم: آن زیبایی شخصی، انس زیاد، شباهت سلیقه و مانند آن که در افراد دو جنس مختلف میل آمیزش جنسی را بیدار می کند به طوری که مرد و زن نسبت به انتخاب همسری که می خواهند با او وارد این نزدیک ترین رابطه بشوند، خنثی باقی نمانند.">>>

IDEAS

 وسوسهء غرب و نوانديشان دينی

بيشترين تلاش های نوانديشان ما وفق دادن مجموعهء هنجاری اسلامی با مجموعهء هنجاری «زندگی اجتماعی مدرن غربی» بوده است

18-Oct-2008
من يکی اکنون، در پی تجربه ای بيست و اندی ساله، به اين نتيجه رسيده ام که اين متحول شدگان ـ که خود را با کارت ويزيت «توانديش دينی» معرفی می کنند ـ در مورد کاری که می کنند دچار سوء تفاهم و وهم اند و خيال می کنند که برای همگان حرفی تازه و آموختنی و ديدگاهی نوين آورده اند. و همين توهم هم هست که منجر به نوعی ـ بقول آخوند ها ـ تذبذب مفرط در آنها شده و آنان را بدانجا می کشاند که چنان بنويسند و بگويند که تو گوئی آنها گنگ «خوابديده» بوده اند و عالم تمام کر، و حالا ـ به مدد انفاس قدسيهء الهی ـ طوطی شکر شکن شده اند و با صور بلند و اسرافيلی خود در گوش های پينه و پنبه بستهء ما می دمند تا بيدار شويم و بمدد دم مسيحائی اينان راهمان را از چاه باز شناسيم. من معتقدم که لااقل در مورد نوانديشی پس از انقلاب چنين تصوری اصلاً واقعيت ندارد و نوانديشان مذهبی ما دهشی در نوسازی مذهب نداشته و فقط از کسانی الهام گرفته اند که با مذهب سر و کاری ندارند و در حرف و سخن و احتجاجات آنان نيز نکتهء تازه ای نمی يابند>>>

AFTABEH

ريدن از شما ، بقيه اش با ما

نامه صنف آفتابه سازان به رييس جمهور

18-Oct-2008 (10 comments)
با سلام خدمت آقاي احمدي نژاد. من صنعت كاري هستم كه سالهاست در خدمت اين مرز و بوم مشغول به كارم وبا ساخت انواع آفتابه به چرخش چرخ صنعت اين كشور كمك ميكنم. آقاي احمدي نژاد از شما به عنوان يك رييس جمهور(كه حتما تا به حال مشتري يكي از آفتابه هاي من بوده ايد) تقاضا ميكنم كه به صنعت آفتابه سازي اين كشور كمك كنيد چون آفتابه سازان هم اكنون نيازمند ياري سبز شما هستند. از همه مهمتر اينكه با توجه به شعار دولت مبني بر نوآوري و شكوفايي ملي، شركت ياران آفتابه ما هم براي ايجاد نوآوري، به دست نيروهاي بومي اقدام به ساخت آفتابه هايي به رنگ سبز فسفري كرده>>>

GANJI

از تخریب گنجی بترسیم

می‌ترسم از روزی که دیگر گنجی در کار نباشد که با دیدنش احساس غرور کنیم

16-Oct-2008 (22 comments)
وقتی نوشته نوری‌علا را خواندم بی‌اختیار اشک در چشمانم حلقه زد. نمی‌توانستم باور کنم که به‌نام مدرن‌خواهی و دمکراسی‌طلبی هم می‌توان این‌گونه به‌ تخریب یکی از نمادها و قهرمانان جنبش دمکراسی‌خواهی ایران پرداخت. نمی‌توانستم باور کنم که اکبر گنجی که کیهان و اوین و اعتصاب غذا نتوانستنند او را بشکنند را عده‌ای قصد دارند بشکنند. برایم سخت بود ببینم عده‌ای این همه دلاوری گنجی را در چند جمله ساده خلاصه می‌کنند و به‌فرودگاه رفتنشان و ترجمه مقالات گنجی را تا آن حد بزرگ می‌کنند که بخواهند بر سر شخصیت ملی بزرگی چون منت او بگذارند و او را نمک‌گیر خود بدانند. مدام از خودم می‌پرسیدم: «آیا این گروه یادشان رفته که گنجی برای یک نسل از جوانان ایرانی که در میان خرابه‌های جنگ زاده و بزرگ شدند یک قهرمان است؟>>>

SEX

«هیچ‌ چیز خطرناک‌تر از زنی نیست که می‌‌نویسد»

مردم می‌گویند این‌که نوشتی کس، بی‌ادبی است. می‌گویم چرا بی‌ادبی است؟

15-Oct-2008 (17 comments)
اگر به زبان من دقت کرده باشی، می‌بینی چیزی که می‌نویسم، جنسی یا اروتیک نیست. کلمات جنسی که استفاده می‌کنم به‌هیچ‌وجه اروتیک نیست. قصد من از استفاده کس، کون، کیر، کونی، بارونی و کلمه‌هایی از این دست، واژگون کردن معنای منفی و کارکردهای تاریخی این واژه‌ها و آوردن آن‌ها در یک سطح متفاوت است. وقتی این‌ها را می‌نویسم یک اجراگری کلاسیک زنانه نیست. یعنی قصد نوشته‌ من تحریک امیال جنسی مرد دگرجنس‌گرا نیست. بنابراین خطرناک است. این در بالاترین می‌آید. مردم می‌گویند این‌که نوشتی کس، بی‌ادبی است. می‌گویم چرا بی‌ادبی است؟ دارم کلمه را در معنای کاملاً متفاوتی استفاده‌ می‌کنم. دیدن این تفاوت‌ها برای کسی که ذهنش به مردسالاری در زبان، عادت کرده، سخت است. >>>

LIFE

این قافله عمر عجب میگذرد!

سالها میآمد و میرفت،گردش ماه و خورشید

15-Oct-2008 (9 comments)
نزدیکیهای صبح بود که رسیدیم شیراز، «ساک در دست و پتو زیر بغل». همگی رفتیم سراغ یکی از این هتلهای بی ستاره همان دور و بر دروازه اصفهان که لامپهای مهتابیش دم به دم باز و بسته میشد و اسفالت را رنگ میزد. هوا سوز داشت گرسنه هم بودیم و بیخوابی توی اتوبوس ایرانپیما هم رویش. دیروز عصر که از اهواز راه افتادیم تا خود بهبهان شرجی توی هوا موج میزد و حالا سرمای اول صبح شیراز ما را که پیراهن آستین کوتاه تنمان بود بد جوری غافلگیر کرده بود. من بودم، مهدی بود، عزیز، شهرام، منصور، پرویز و خیلی های دیگه که قیافه شان از یادم نرفته اما اسمشان چرا. همه بچه های خوزستان بودیم که حالا بعد از شیش ماه تعلیماتی توی پادگان زرهی اهواز، برای خدمت به شیراز آمده بودیم. با مهدی همان توی پادگان آشنا شدم. گاهی گپ و گفتی توی نهارخوری و بعضی وقتها هم سالن ورزش. اندامی ورزیده، صورتی آفتاب سوخته و نگاه گرمی داشت.>>>

HOLLYWOOD

راه گلشیفته را باز نگه داریم

راه برای آدم شجاع و با اعتماد به نفسی مثل گلشیفته‌ی فراهانی باز باز است

13-Oct-2008 (18 comments)
من کی باشم که بخواهم برای یک دختر بالغ و عاقل و باهوش مثل گلشیفته‌ی فراهانی تکلیف تعیین کنم که چه کند یا نکند، چه بپوشد یا نپوشد، موهایش را چکار کند یا چکار نکند. ولی می‌خواهم به همه‌مان یادآوری کنم که ذوق‌زدگی‌مان از اینکه یک هنرپیشه‌ی جوان و با استعداد ایرانی در یک فیلم متوسط و در یک نقش درجه سه‌ی کلیشه‌ای اورینتالیستی (بقول گایاتری اسپیواک، زن سبزه و مومشکی‌ای که توسط یک مرد فداکار سفید چشم آبی از دست مردان مو‌مشکی وحشی نجات پیدا می‌کند، یا هر ورسیون دیگری از آن) کمی زیادی است. هالیوود مگر چه گهی است جز اینکه ۹۵ درصد محصولاتش مزخرفاتی است که برای سن عقلی ۱۲ تا ۱۶ سال ساخته می‌شود؟ یا دی کاپریو مگر کدام خری است که قرار است همبازی بودن با او به من یا شما یا گلشیفته افتخاری بدهد؟>>>

POETRY

خلاصی
13-Oct-2008 (6 comments)
امروز سرانجام کوچه و آفتاب
و کوههای نامحرم البرز
سلطنت خانم را می بینند
بهشت زهرایی ها آمده اند مادربزرگم را ببرند
 و او درختها را خواهد دید
مغازه ها را، خانه اش را از بیرون
و یگانه فرصتی را که دارد
تا محو شود بین در حیاط و آمبولانس >>>

REMEMBERING

از یادشان نمی کاهیم

یادواره ی جانباختگان دهه ی 60 در فرانکفورت

12-Oct-2008 (one comment)
در این مراسم که در سالن "اوکوهاوس" برگزار شد سخنرانانی از شهرهای مختلف آلمان و سوئد در آن به بازگویی تجربیات خویش پرداختند. در ساعت 6 عصرسالن مملو از جمعیتی بود که به دعوت "فعالین سیاسی چپ شهر فرانکفورت" پاسخ گفته و برای ابراز همبستگی با خانواده ی جانباختگان و اعلام ادعا نامه علیه رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با این جنایات، در آنجا حضور به هم رسانده بودند. در محوطه ی ورودی سالن، نمایشگاه عکسی از جنایات رژیم جمهوری اسلامی توجه حاضرین را به ابعاد این فجایع جلب می کرد و در گوشه ای مقداری خاک که روی آن با گل و شمع تزئین شده بود و عکسهایی از خاوران در کنار آن به طور سمبلیک تصویر خاوران را در اذهان زنده می کرد و ستاره ی بزرگی از گل رزسرخ نشان از مقاومت و ادامه ی مبارزه داشت. در داخل سالن نیز توماری از اسامی جانباختگان که با گل و نور زیبایی تزئین شده بود ، حکایت از وسعت این کشتارها داشت. >>>

MURDERER

هویت اصلی داوود لشگری

یکی از مسئولان کشتار ۶۷

12-Oct-2008 (6 comments)
نام اصلی این جنایتکار نه داوود لشگری که تقی عادلی است. متولد ۱۳۳۶-۳۷ و بچه‌ی امام زاده حسن، خیابان دکتر اقبال سابق (اقبال لاهوری) است. قدی نسبتاً بلند و هیکلی درشت داشت. صورتش تقریباً کوسه با ریشی کم پشت بود. او را از سال ۶۱ می‌شناختم. او پاسدار سالن یک آموزشگاه بود. در تاریخ ۲۴ مهرماه ۶۱ من جزو اولین سری زندانیانی بودم که از اوین به گوهردشت منتقل شدیم. زندان ظاهراً با ورود ما افتتاح شد و هنوز سیستم‌های خدماتی زندان راه اندازی نشده بودند. یادم هست اولین صبحانه‌ای را که در زندان گوهردشت خوردیم محمدی معاون زندان پخش کرد. معلوم بود نان آن را از نانوایی بیرون زندان تهیه کرده‌اند. داوود لشکری، عباس کولی وند، پاسداری که در سالن یک آموزشگاه اوین نام فلورانس نایتینگل را روی او گذاشته بودیم، مجتبی، رامین و ... پاسدارانی بودند که برای اداره زندان و نگهبانی از اوین با ما به گوهردشت منتقل شدند. >>>

ADABIYAT

راه دور و درازی در پیش داریم

با یادی از هدایت و شاملو: در موزه ی کنتس دو سگور

10-Oct-2008 (5 comments)
راستش وقتی فکرش را می کنم بین ایرانیان، کسانی که حتی توان نوشتن یک صفحه بدون غلط را ندارند با چه تحقیری از نویسندگان پرفروش و محبوب مردم، نویسندگانی مانند محمد حجازی یا ر. اعتمادی و فتانه سید جوادی و فهیمه رحیمی حرف می زنند در حالی که خودشان از فرط تنبلی، حتی عرضه پاکنویس کردن یک کتاب این نویسندگان را ندارند، وقتی می بینم کسی که از همان جمله ی اولش غلط املایی و دستوری دارد و بلد نیست قلم به دست بگیرد تا لاف های غربت خود را به روی کاغذ بیاورد و برای هر کاری با انواع شگردها و حقه ها مدام از این و آن کمک می خواهد با چه حس نفرت و تحقیری نسبت به انواع ادبیات و تولیدات نویسندگان و هنرمندان محبوب دوران خود که حافظه ی جامعه را تشکیل می دهند حرف می زند، از کوته فکری ایرانیان چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور شرمنده می شوم >>>

KHATAMI

فیلم تکراری؟

لزوم شفاف سازی مبارزات ماقبل انتخابات

08-Oct-2008 (43 comments)
هرچند من خودرا از طرفداران کاندیداتوری آقای خاتمی میشمارم ولی لزومی نمیبینم که گزینه فقط بین ایشان و دو سه نفر دیگر باشد. دلیلی ندارد که در یک نظام سالم همه اش بدنبال معمرینی که دو دوره رئیس جمهور بوده اند بدویم. کجای دنیا برای پذیرش بالاترین مقام مملکت اینهمه خواهش و تقاضا از یکسو و ناز و کرشمه از سوی دیگر وجود دارد؟ تعارف در صرف چای و شیرینی و عبور از در ضرری ندارد ولی جای آن در سیاست نیست. اگر ما مبارزات ماقبل انتخاباتی آزاد می داشتیم شیفتگان خدمت از جوان و دنیا دیده با کمال میل وارد گود میشدند و در راه کسب نامزدی حزب خود و مبارزه برای کسب قدرت و امکان خدمت پنجه در پنجه رقبا میانداختند. اگر گزینه ها تنگ نمیبود دیگر لازم نمیشد که اینهمه به یکنفر رو بیاندازیم و التماس کنیم و او را به جد اطهرش قسم بدهیم و در محضور اخلاقی بگذاریم که رهبری را بپذیرد. این همان فیلم تکراری دوره دوم آقای خاتمی است که نتایجش را هم دیدیم.>>>

NOBEL

دل هر ذره که بشکافی

‫نوبل فیزیک به ویشیرو نامبو، ماکُتو کوبایاشی و توشیهید مازکاوا تعلق گرفت

07-Oct-2008 (12 comments)
‫نوبل فیزیک ۲۰۰۸ مربوط به توضیح وجودی ما در این دنیاست و به ۳ فیزیکدان ژاپونی ویشیرو نامبو، ماکُتو کوبایاشی و توشیهید مازکاوا تعلق گرفته شده است. کارهای این محققین به این سؤال که چرا بعد از بیگ−بانگ موادی باقی مانده که از آن کهکشانات و ... ما بوجود آمدیم؟ این سؤالیست که دانشمندان از خود در ۳۰ سال آخیر میکردند و منشأ این سؤال از اینجا بوجود آمده که در پیداش بیگ−بانگ همزمان عناصر و ضدشان بوجود آمدند که وجود هر دوی این عناصر همدیگر را میبایست خنثی میکرد و در اصل چیزی دیگری بعد از این انفجار نمیبایست باقی میماند. ‫یویشیرو نامبو بعلت کشف مکانیسم شکستگی غریب الوقوع تقارن در فیزیک زیراتمی، ماکُتو کوبایاشی و توشیهید مازکاوا بعلت مبدأ این شکستگی غریب الوقوع که وجود ۳ فامیل کوارتز را در طبیعت ‫به اثبات ‫میرساند به این افتخار دست یافتند>>>

MUSLIM NATION?

«ملت مسلمان ايران» وجود خارجی ندارد!

از نخستين روزهای انقلاب 57، صفت «اسلامی» تبديل به اسلحه ای در دست دشمنان «ملت منتشر و رنگارنگ ايران» بوده

06-Oct-2008 (7 comments)
از آنجا که ـ بر اساس قوانين و معاهدات بين المللی ـ دولتمردان يک حکومت مدرن حاکمان مجموعه ای از مردمان ساکن، يا تحت حمايت، يک کشور محصور در مرزهائی شناخته شده بوسيلهء کشورهای ديگر هستند، و در هيچ کجای عالم نمی توان، در داخل مرزهای يک کشور، ملتی را يافت که دارای فقط يک مذهب باشد، و همواره ملت ها به اقشار دينی مختلفی تقسيم می شوند، خطاب کردن «ملت ايران» به عنوان «ملت مسلمان ايران» يک غلط فاحش حقوقی و سياسی است. چرا که در درون ملت ايران هم، همچون ملت های ديگر جهان، معتقدان به مذاهب گوناگون وجود دارند، همچنانکه در ميانشان منکران مذهب و دين هم فراوانند. در ايران مردمان مسيحی و مسلمان و يهودی و زرتشتی و بهائی و هندو و هزار مذهب و نحلهء ديگر، و همچنين بی دينان و منکران خدا و پيامبر و ائمه و دهری مذهبان و غيره، در کنار هم زندگی می کنند و همگی جزئی از «ملت ايران» هستند. در نتيجه، می توان به ضرس قاطع گفت که چيزی به نام «ملت مسلمان ايران» وجود خارجی ندارد در حاليکه «مسلمانان ايرانی» و يا «مسلمانان ملت ايران» موجوداتی حقيقی اند.>>>

POETRY

قصیده ای برای رزهای صورتی
06-Oct-2008 (2 comments)

... امروز می خوام یه قصیده بریزم
به پای این رزهای رنگ پریده
که فقط یه تقلیدن
این خوشگلای بی
                       عطر و بو
که امروز از یه مرد سفید
با دهنی خشک شده خریدم؛
مردی حتی لاغرتر از ساقه ی پرخون این گلها
که خودشونو بین برگهای مرده پیچیدن

>>>

FACEBOOK