STORY
با مرگ ملا، دست کم مردمی که عمری بر گرده شان سوار بوده، به نیکویی از او یاد می کنند
در یک روز یکی از آن سال ها، هوشنگ دفترچه ای به من داد و گفت؛ این را بخوان و نظرت را بگو. نمایش نامه ای بود کوتاه، از کسی که نامش را نشنیده بودم؛ "محمد للری"! زنگ استراحت، دفترچه را به تفنن باز کردم؛ "درخت"! نام نمایش نامه چندان جذاب نبود. توضیح صحنه را خواندم؛ واقعه در اتاقی گلی در یک دهکده، که می توانست هر جای ایران باشد، اتفاق می افتاد. شخصیت ها تنها دو نفر بودند؛ ملای ده و مامور یا مهندس راهسازی! با خواندن اولین گفتگوها، به گمانم فراموش کردم کجا هستم. همانجا وسط چمن دانشکده ولو شدم تا نمایش تمام شد. ساعت بعد، هوشنگ پرسید؛ حاضری برای تله ویزیون آماده اش کنیم؟ حاضر بودم
>>>
TORTURE
نگاهی به شکنجه های روانی در زندان
مواجهه روانی و اعمال شکنجه روانی از همان ابتدای فرآیند بازداشت فرد زندانی آغاز می گردد. اصل بر این است که همه چیز باید به طور ناگهانی و غیر قابل پیش بینی و غیرقابل فهم و بدون وجود دلیل و پیش زمینه منطقی ولازم صورت گیرد. فی المثل دستگیری فرد در زمان و مکان و شرایطی اتفاق می افتد که به هیچ عنوان احتمال آن داده نمی شود. دستگیری با یورش به منزل یا محل کار در ساعات غیر معمول مانند نیمه های شب در مقابل خانواده و بدون ادای توضیح و دلیل یا ارایه حکم قضایی و با اتهامات سنگین، یا ربودن فرد از کوچه و خیابان و انتقال او به مکان ها نامعلوم و بی خبری فرد از علت اصلی بازداشت و عدم تفهیم اتهام پیش و هنگام و یا روزها پس از دستگیری جریان می یابد
>>>
CAMPAIGN
مبارزه سیاسی در قالب «کمپین جنایت علیه بشریت»؟
بیانیه ای که هفته پیش به امضای جمعی از شخصیت های ایرانی خطاب به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد منتشر شد بحث های زیادی را به دنبال آورده است. این بحثها به خصوص پس از آن شدت گرفت که آقای اکبر گنجی با یاد کردن از این سند به عنوان «کمپین جنایت علیه بشریت» از یک سو آن را در قالب جنبش سبز و در تقابل با هر نماد و پرچم دیگر تعریف کرد، و از سوی دیگر عملا خود را به عنوان سخنگوی این جمع یا کمپین (اگر نه سیاستگزار آن) معرفی نمود. مسئله پرچم به نقد و بازنقدهای زیادی دامن زد که در این جا مورد بحث نیست. همچنین سخنگویی آقای گنجی از سوی جمع به خود آنان بر میگردد و گرچه میتوان حدس زد که نظرات آقای گنجی (تحت عنوان «ما») موضع مشترک همه امضاکنندگان نباشد بیان هر گونه اختلاف نظر احتمالی بر عهده خود آن افراد خواهد بود
>>>
POETRY
چون بیامد آن پریچهره عیان
چشم یاقوت و کمانش ابروان
مُشک گیسو و قدش سرو سهی
خوش خرام و با وقار و فرهی
کاوس کی محو آن دردانه شد
خسته و مجروح آن فرزانه شد
>>>
LEGTIMACY
مشروعیت سیاسی موسوی، کروبی، گنجی، مخملباف و سایر نمایندگان جنبش سبز باید در چارچوب رفتارهای فردی آنان سنجیده شود
رهبر جنبش سبز، آقای موسوی، هشت سال نخستوزیر ایران بود. در طول آن سالها هزاران زندانی سیاسی شکنجه و اعدام شدند. دوره دورهای ایدئولوژیک بود. مردم ایدئولوژیک بودند و ایشان هم. همه بودیم. میپذیریم. بسیاری از آنانی که اعدام شدند دست کمی از آقای موسوی آن دوره نداشتند و اگر به قدرت رسیده بودند هزاران موسوی و امثال وی را به جوخههای اعدام سپرده بودند. قصد من اینجا دفاع از یکی و محکوم کردن دیگری نیست. قصدم پرداختن به شخصیت سیاسی آقای موسویست. میپذیریم که او فرق کرده و "اصلاح" شده است. میپذیریم که دیگر آن فرد گذشته نیست. اما آیا این کافیست؟
>>>
GREEN
به دوستانِ چپی که در مقابل جنبش ملت ایران ایستاده اند باید بگویم که در اشتباه هستند
کسانی که تصور و یا وانمود می کنند که جنبش سبز متعلق به موسوی و کروبی و یا رفسنجانی در ایران و یا گنجی و همراهان در خارج از کشور است ، در اشتباه اند ؛ همانند سران جمهوری اسلامی که ادعا می کنند که این یک حرکت ناشی از دسیسۀ کشورهای خارجی است. جنبش برای شروع به موسوی و دیگران نیاز داشت ولی بمرور زمان با بقای خود و تکامل ساختاری از درون رهبرانش را بیرون خواهد داد و سهم ما و وظیفه ی ما حمایت از جنبش مردممان است. خاطرم نیست که چه کسی اولین بار این جمله را گفت: که هر کدام از ما در حد توانائیمان "با درمی یا قدمی یا قلمی" از جنبش حمایت کنیم. چنانچه هدفمان موفقیت این حرکت مردمی و نجات ایران می باشد
>>>
POETRY
Dedicated to the Green Movement
by Amir Houshang Ebtehaj
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
>>>
TOGETHER
بپاخیزی مردم در ایران در چند واژه
غیبت رهبری چیزی جز از نقطه ضعف استراتژیک این جنبش است. ناتوانی موسوی و دیگر سران اپوزیسیون رسمی در ارائه رهنمود به جنبش، به جای آنکه آن را بخشکاند، به تبیین هویت استثنایی آن کمک کرده است. تصمیمات این جنبش نه در مغز یک فرد که در باغ بارور خرد جمعی شکوفا می شود. این خیالپردازی کهنه آنارشیستهای پیشا مارکسیست این روزها در تهران زندگی می کند. این جنبش همگانی آن قدر به خود اعتماد دارد که حتی از ورود رفسنجانی به درون خودش هراسی ندارد. چه بهتر که خطی که دوستان و دشمنان جنبش را از هم سوا می کند تا عمق نظام نفوذ کند. « همه باهم» شعار نبوغ آمیز خمینی در سال 57 امروز دوباره زنده شده است . تفاوت تعیین کننده با آن زمان در چند و چون تعبیر واژه های بظاهر بیگناهی چون «همه» و «با هم» خواهد بود .
>>>
STORY
راستش بهتر است با همه شما رک و پوست کنده صحبت کنم. من از ایرانیها متنفرم
یادم می آید وقتی در ایران بودیم، زنی روستائی در انجام کارهای منزل به مادرم کمک میکرد. اسم قشنگی داشت. گل اندام. صورتی معصوم و صدائی آرام و مهربان. می گفت 45 روز از تابستان رفته، گرمای هوا شروع می کند به کاستن و این یعنی آغاز فصل سرد. غریزه طبیعی وی حکم میکرد که باید برای فصل زمستان آماده شد. هم اکنون که 15 مرداد را پشت سر گذاشته ایم، به یاد شمیران می افتم. گل اندام حق داشت، بعد از 15 مرداد دم دم های غروب بادی از کوهستان می آمد، سوزی در خود داشت. باید بعد از 15 مرداد انتظار زالزالک های زرد( نارنجی؟) و عنابی( سرخ؟) را می داشتیم و اندکی دورتر هم شروع فصل مدارس با طعم گس به های گلاب دره که با وجود آنکه در گلو گیر میکرد ولی باز فردا هوس میکردی دوباره به بخوری
>>>
TRIALS
اغلب نظامهای حقوقی جهان منجمله فقه جعفری اعترافات مآخوذه تحت فشار را فاقد ارزش حقوقی دانسته اند
عدم مشروعیت اخلاقی و وجاهت قانونی اعترافات آقایان عطریانفر و ابطحی و آنها که در آینده نزدیک در صحنه ای که بشکل دادگاه آراسته شده است علیه خود شهادت خواهند داد در انظار ایرانیان و جهانیان از آفتاب نیمروز روشنتر است. آنچه مبهم است بهره هوش سیاسی آنهائیست که چنین نمایشی را براه انداخته اند. میگویند دشمن دانا به از نادان دوست. توجه کنید که این دوستان نادان چگونه با تکرار اتهام "انقلاب مخملی" جمهوری اسلامی را در جای نظامهای تمامیت خواهی که یکی بعد از دیگری به زباله دان تاریخ میپیوندند گذاشته اند. چه سودای این گروه باورمند نمودن مردم باشد و چه ارعاب آنها، قدر مسلم اینست که آنها ظاهراً صدای افتادن طشت رسوائی اینگونه نمایشهای مخوف در جهان را نشنیده ان
>>>
GANJI
اخیرا وبسایت روز آنلاین از قول آقای گنجی مطلبی درج کرده (دموکراسی و دیکتاتوری پرچم) که نشان میدهد ظاهرا صدای آنچه که از دید ایشان "دیکتاتوری پرچم" خوانده میشود بگوش ایشان هم رسیده! آقای گنجی در این تحلیل خود به روشنی میگوید که به پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران اعتقادی ندارد و از طرف دیگر هم اعلام میکند که پرچم ملی ایران را مردم انتخاب میکنند! ایشان در بخشی از مطالبشان میفرمایند به همان دلیل که مثلا حزب دموکرات آمریکا اجازه نخواهد داد یک جمهوریخواه در کنوانسیون آنها پرچم حزب جمهوریخواه را بالا ببرد بدون اینکه کسی بتواند آنها را متهم به دیکتاتوری کند، پس حرکت ایشان هم نمیتواند به دیکتاتوری تعبیر شود! قبل از اینکه دور شویم از این قسمت عین نوشته را در اینجا نقل میکنم
>>>
GREENS
جنبش سبز یک جنبش ملی است که هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و سیاسی را به رسمیت نمیشناسد
جنبش سبز به استناد نیروهای شرکت کننده در آن و شعارها و خواستهایی که مطرح کرده و ترکیب افرادی که در چند هفته گذشته به دلیل شرکت در آن از سوی عوامل وابسته به حاکمیت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح و کشته یا زندانی شدهاند، یک جنبش ملی است که هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و سیاسی را به رسمیت نمیشناسد. شعار «ما همه با هم هستیم» بیان کننده خصوصیت فراگیر و ملی آن است. کسانی که با مرزبندیهای سیاسی یا ایدئولوژیک در مقام محدود کردن جنبش در قالبهای محدود مورد نظر خود بودهاند در برابر کشتهها یا مجروحان یا زندانیانی که در قالب فکری و سیاسی آنان نمیاندیشیدهاند چه پاسخی دارند؟ آیا اینان میپندارند که اگر کسی خواهان آزادی انتخاب است باید این آزادی را فقط در چهارچوب یک نظام مشخص بطلبد؟
>>>
POETRY
تو به من میگویی
ارزش من نصف تو است، ملا.
من به تو میگویم
هستی تو مال زن است، ملا.
تو به من میگویی
تاب تنم فتنۀ شهر و دمن است، ملا.
>>>
POETRY
چه فرق بین من و بین کور مادر زاد
که روی ماه تو دیدن نباشدم آزاد
مرا نیاز به این دیدگان روشن نیست
که چشم بسته به پای تو میتوان افتاد
بگیر جان من ای بهترین بهانه عمر
که بی تو یک نفس از عمر هم حرامم باد
>>>