POETRY
Have no fear,
even though the center
of your psyche is far
from cupid's loving stare,
even though the finger
of the news points at you,
for nothing in particular,
personally, every day.
>>>
HUMOR
امشب میخواهیم از خاطرات امام در فرانسه ذکر کنیم....
خورشید چند لحضه پیش غروب کرد، قرص ماه در افق در حال بالا آمدن است، کلاغ ها جنجالی بپا کرده اند، سارها فوج فوج روی درختان چنارفرود میایند و انبوه جمعیت در صحن مسجد آیت اله کاشانی در پامنار نشسته اند. روضه خان چاق و فربهی خرامان و آرام آرام از پله های منبر بالا میرود. (فردی از درون جمعیت فریاد میزند): صلوات.... صدای آروغ بسیار بلند توی بلندگوی مسجد میپیچد و جمعیتِ غافل بخود میاید. این احتمالاً نشانۀ آنستکه حاج آقا روضه خوان شام را نوش جان کرده اند.
>>>
NOBEL
این جایزهی نوبل و برندهاش برای خودش داستانی شده است. عدهای از هموطنان که با افتخار نوشتند: بعد از صد و خوردهای سال یک ایرانی جایزهی نوبل را برد! و یا برندهی ایرانیالاصل جایزهی نوبل! جلالخالق! به حق چیزهای نشنیده. جایی دو خطی نوشتیم به این مضمون که گویا ما کمکی عقده برمان داشته٬ آمادهایم تا در هر ماجرایی خود را داخل کرده و هر افتخاری را به خود بچسبانیم
>>>
RUMI
Rumi's journey from Balkh to Konya
by John A Moyne
Rumi was born and lived his childhood in Balkh, a center of Khorasan, Iran, but at the age of 12 his father took his family on a long trip, just before the Mongols were advancing toward Balkh. At the age of 20 Rumi arrived in Anatolia, at Konya that had been for many centuries a Roman or Greek province; now in Turkey. Rumi did all his writings, lectures, teachings, sermons, and poetry in the Persian language. Even the letters that he wrote to leaders, governors, and friends were in the Persian language. Despite all the years that he lived and did his work in Konya, Rumi always considered himself a native of Balkh and Khorasan, Iran,
>>>