Date

PAHLAVI

معمای رضا پهلوی

آرزو می کنم که آقای رضا پهلوی عصای دستی کهنۀ پدرانش را فراموش کند

07-Dec-2008 (58 comments)
آقای رضا پهلوی در مسيری خاصی که فکر می کنم به نفع همۀ ماست حرکت می کند و ما نيز متقابلاً وظيفۀ داريم که اگر ذره ای به آيندۀ وطن خود علاقه مندم، بجای بی اعتنائی عملی به سخنان ايشان، به آنها گوش فرا داريم، چند و چون آنها را بسنجيم، از آنها انتقاد کنيم و نظرات متقابل خود را در برابر ديد همگان در ميان نهيم، تا شايد چاله چوله ها پر شود، اپوزيسيون جمهوری اسلامی بتواند، در زير سقف توافقاتی حداقلی و مشروط، تا انحلال حکومت اسلامی و برگزاری رفراندوم، گرد هم آيد و «تشکيلات رهبری» را به همت آقای رضا پهلوی ايجاد کرده و از «سرمايۀ سياسی» ـ يا بزعم من، ملی ـ ايشان استفاده کند. اما، اين تصوير، با همۀ هيجان انگيزی، چند نقطۀ ضعف ابطال گر دارد و، از نظر من، اين نقاط ضعف هم به خود ايشان و هم به طرفداران شان مربوط شده و فضائی را بوجود می آورد که در آن «غير سلطنت طلب ها» آچمز و خلع سلاح شده و رغبت شان به اشتراک در اين طرح از بين می برد. >>>

FATHER

My Dear Son

An Open Letter

07-Dec-2008 (14 comments)
From the onset of my journey to this country, I had to work hard because I knew that was the only way for me to support myself and to continue my education. I had to do odd jobs ranging from janitorial, car hopping, dishwashing, truck driving, and pizza delivering to support myself and my education. I did them all. Did I like them? No. I hated them, but I didn’t have much choices. I did not let the feeling of despair to overwhelm me. I considered those odd jobs as the temporary sources of income I needed to support my long-term goal which was to have a good education. Surviving might be easy; succeeding is not. I managed to climb my way up inch by inch through perseverance and hard work. This is not to claim that I am a very successful person. Given the circumstances, I think I have done well>>>

PIONEER

 ‏برگشتن روزگار سهل است

نخستين زن وکيل ‏مجلس، نخستين زن وزير و مبارز راستين راه آزادي و تساوي حقوق زنان

07-Dec-2008 (16 comments)
روز پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۵۹ روزنامه کيهان نوشت: "ساعت يک و نيم بامداد امروز فرخ‌رو پارساي تيرباران ‏شد". مرده‌شوي‌ها از شستن جسد وي خودداري کردند زيرا وي به نام "مفسد في‌الارض" اعدام شده بود. زنان خانواده ‏بودند که پيکر وي را شستند و ديدند که سه تير به زير سينه‌اش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است. اين ‏سرنوشت زني بود که در خانه مادري چون فخرآفاق پاراسي ناشر مجله "جهان زنان" و پدري چون فرخ‌دين پارساي از ‏روزنامه‌نگاران بنام زمانه خود پرورش يافته بود. پدر و مادري که تلخي توقيف و تبعيد را در کشاکش تناقضات دوراني ‏که ايران راهي نوين را در پيش گرفته بود، چشيده بودند. مادر از پيشتازان مبارزه براي حقوق زنان و از ياران صديقه ‏دولت‌آبادي بود و پدر در شمار کساني که زبان خود را نگاه نمي‌توانستند داشت.‏>>>