Date

POETRY

مترسک
13-Dec-2009
پایمان را کشیدیم فرسخها
تا بقدر جاده ای دراز شود
و آهوان خسته از آن بگذرند
دستانمان را بلند کردیم
از زمین تا سقف آسمان >>>

POETRY

اگر بیدار.....
13-Dec-2009 (3 comments)
در حالی كه حق فریاد
بر مکث  حنجره
رویای خروج را دور می زند
و خمیازهء پرسش
هوشیاری پاسخ را
یاغی گری می خواند >>>

IDEAS

Sanctions at the end of the tunnel

An assessment of options in dealing with Iran

11-Dec-2009 (12 comments)
Over the last several years—and especially since last June’s tainted presidential elections—any remaining moderates or pragmatists that were once part of the Iranian government’s decision-making structure have essentially been purged from the system. Today the country is being run by a hardline Supreme Leader, Ayatollah Khamenei, who is surrounded by likeminded ideologues who have two overarching instincts: mistrust and defiance. They generally perceive proposals and overtures that are endorsed by the United States as poison pills>>>

STORY

Madam Elephant

(For H, Q, A and little D)

11-Dec-2009 (4 comments)
We got a huge one this year – an enormous Christmas tree. It took three people to haul it all the way up the stairs into the living room. And we placed it by the window – right where it can get plenty of fresh air and a view of the other trees in the park. My goodness – it is enormous. How are we going to decorate it? Look. All those boxes of decoration, magically appear. All year they have been sitting patiently in the basement, waiting, waiting for this wonderful December day. Let’s open them – shall we? One at a time?>>>

STORY

راگو

راگو همه جا بود. ولم نمی کرد

11-Dec-2009
خودم هم نمی دانم راگو چیست. نه این که نمی دانم، یک چیزهایی شنیده ام. ولی این که دقیقا بدانم، نه. همین قدر می دانم که با شنیدن اسمش زندانی می شوم. همین که به آن فکر می کنم چنین اتفاقی می افتد. یاد زندان هایی می افتم که هرگز نرفته ام. دیوار سلول ها یکی یکی که نه، که با هم می آیند بالا و دور و برم را می گیرند. یک در فلزی هم می آید با یک دریچه ی کوچک که بعضی وقت ها بسته است و بعضی وقت ها فقط چند تا میله ی گرد فلزی دارد و می شود آن طرفش را دید. همین چند سلول روبرویی و مقداری از راهرو پیداست>>>

POETRY

مزد رسوایی
11-Dec-2009 (6 comments)
آنکه دیوانه و رسوای جهان ساخت مرا
دیده بر دیده من دوخته نشناخت مرا
مزد بد نامی‌ و رسوایی من بود که دوست
این چنین راحت و بی‌ دغدغه پرداخت مرا >>>

POETRY

A Preacher and a Sly!
11-Dec-2009 (19 comments)
The long road slipped
on a patch of frozen time
I hit a moving memory
The pain saw the crime
It took me in
Sat me in the back seat of the regret
In between a priest and a silly vagrant >>>

DEDICATION

به امید آن‌ روز

با افتخار این جایزه را به مادران عزادار تقدیم می‌‌کنم

10-Dec-2009 (20 comments)
مفتخرم که جایزه حمایت بین‌المللی از حقوق بشر امسال به من تعلق گرفته است. بیش از سی‌ سال از انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی در ایران گذشته است، اما هنوز هم دادگاه‌های انقلاب بکار خود ادامه داده و با صدور احکام اعدام و زندان‌های طویل المدت، سعی‌ در ارعاب آزادی خواهان دارند. بیش از سی‌ سال از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران گذشته است اما هنوز مجازات‌هائی چون سنگسار، قطع دست دزد، به صلیب کشیدن، اعدام مجرمین کمتر از ۱۸ سال در قوانین ایران وجود دارد>>>

LEADER

اسباب رهبری آماده می‌شود

سرآغاز تثبیت رهبری موسوی بر جنبش سبز

09-Dec-2009 (8 comments)
پس از اظهارات اولیه آقای موسوی که از سوی بسیاری مورد نقد قرار گرفت، خوش‌بختانه ایشان در موضع‌گیری‌های اخیر خود به صورت واقع‌گرایانه‌ای نه فقط حضور نحله‌ها و گرایش‌های دیگر در درون جنبش سبز را پذیرفته و بلکه آن‌ها را محترم شمرده است. از جمله، آقای موسوی در بیانیه اخیر خود به مناسبت ۱۶ آذر مسایلی را مطرح می‌کند که در پیام‌ها و نوشته‌های پیشین ایشان دیده نمی‌شد، و حاکی از آن است که ایشان ملزومات رهبری یک جنبش توده‌ای را تا حد زیادی پذیرفته است. در این پیام، دیگر از تأکید بر مواضع شخصی خود ایشان، و نفی مواضع کسانی که گونه دیگری می‌اندیشند، خبری نیست. >>>

PRISONER

Write Mehrnoosh!

The “Truth is Your Salvation”

09-Dec-2009 (7 comments)
Write Mehrnoosh. Write on the interrogation forms marked with “Truth is Your Salvation.” Perhaps this time, if you are truly honest, they will set you free. Write my sister. Write that we were a few women, who dreamed of an equal world, a more feminine world. Write that we could no longer tolerate the insults and injuries resulting from discrimination. Write that we believe a better world is only possible through equality. Write that we had dreams>>>

BOOK

Bone Worship

Excerpt from forthcoming novel

09-Dec-2009 (one comment)
It’s Sunday and time for the phone call to Iran. I sit in my room and listen through the thin wall. I can tell you exactly what he’ll say, but I don’t know what any of it means. It’s a script. Though I can’t speak the language or translate the dialogue, I have heard him say the same things for so many years that I can repeat it—even mimic the sing-song voice and the pauses between questions and answers. Both my father’s parents are there when he calls, and usually also some brothers and sisters>>>

STORY

آن سیب که گاز  زدم

می دانست که خودکشی کرده و خود را ار پنجره اتاقش به بیرون پرت کرده اما زمان ایستاده بود

09-Dec-2009 (3 comments)
تصمیمش را گرفته بود. وقتی شعاع مستقیم آفتاب از پنجره ی سمت چپ اتاق صورتش را خراش داد، نمی خواست که از تختش جدا شود. بیدار بود ولی هنوزچشمانش را باز نکرده بود.می دانست که بیدار است اما اگرچشمانش را باز می کرد باید راست درتیغ آفتاب نگاه می کرد. پس تصمیم گرفت با چشمانی بسته بوبکشد. بوی عطر او از شب پیش هنوز بر بالشش مانده بود. سرش را برگرداند و در بالش فرو کرد وبوکشید تا نفسش بند آمد. جرات کرد و آرام دستش را دزدکی به سمت راست تخت دراز کرد. او رفته بود>>>

STORY

تکه ای از ماهی های یائسه

روزها مارسیا برایم زنی است که قرص های ضد بارداری اش را به چاه کنار خانه می اندازد تا ماهی ها زاد و ولد نکنند

09-Dec-2009
شمع های کنار در را به کناری گذاشتم تا برای روشن کردن شان فاصله مابین پنجره و در را کمتر بکنم چون مارسیا قبل از اینکه پرده های یشمی را به کناری بزند یاد آوری کرده بود که کبریتی برای روشن کردن شمع های خانه نداریم پس تا قبل از اینکه تاریکی خانه را بغل بکند دست راستم را به داخل صورت خورشید انداختم تا آتشی برای روشن کردن داشته باشم. کاغذ های دیواری پوسیده را از دیوار کندم تا چیزی برای آتش روشن کردن داشته باشم!>>>

POETRY

Gold
09-Dec-2009 (one comment)
Gold is so soft.
As soft and as cold
as your unblemished skin,
as thin as your hair.

Gold is heavy.
Surprised you
when you tossed it in the air
then rushed to follow.
>>>

OBAMA

Break the silence

U.S. needs to swiftly reinvigorate its human rights approach to Iran

07-Dec-2009 (38 comments)
Frustration is growing among the Iranian people over the Obama administration's silence on human rights abuses in Iran. Condemnations of Tehran's abhorrent treatment of its people have been few and far between. But before nuclear diplomacy moves towards a premature ending, the Obama administration must act quickly to reinvigorate its human rights agenda. Failure to do so may cause any future focus on Iran's human rights violations to be viewed solely as a means to punish Tehran, rather than a strategic imperative worthy of pursuit in its own right>>>