Date

STORY

میز تک سرنشین

نمی‌خوام بگم آره پسر، من یه روزی می‌خواستم بنویسم اما...

26-Dec-2010 (3 comments)
بس که صدای هواکش کافه بلند بود هیچ کس صدای خودش را نمی‌شنید. درست ده دقیقه‌ای می‌شد که داشتم برایش حرف می‌زدم. از دست کار‌هایش کلافه بودم و نمی‌دانستم در سرش چه می‌گذرد. رو به رویم نشسته بود و چیزی نمی‌گفت. خیلی خونسرد سرش را پایین انداخته بود و فیلتر پیپش را عوض می‌کرد. انگار نه انگار که بیست و پنج سال است با هم رفیقیم و تمام این مدت نزدیک‌ترین دوستش بودم و حالا نگرانش هستم>>>

POETRY

خاطره ها
26-Dec-2010 (2 comments)
آهویی در گریز همیشه
در یادها
رم میکند
و پژواک نعره ی پلنگ
همچون خاطره ای مکرر
.در نوسان است >>>