IRAN
Photo essay: People & Places
by Mohsen Rashidi
>>>
REVIEW
نقدی بر کتاب "ما بچّه های کوچه" نوشتۀ فرشتۀ کوثر
خواندن این کتاب در حقیقت تأییدی بود بر نظرقبلیم مبنی بر شیوائی داستان سرائی و مهارت نگارنده در نثر فارسی. جذبۀ داستانها، شیرینی و طنز شیوای این کتاب آن چنان دلنشین بود که حیفم آمد دیگر دوستان را از وجود چنین کتابی بی اطّلاع بگذارم و آنها را با آن آشنا نکنم. قصد دارم که این کتاب را از سه جنبه به نقد بکشم: شیوۀ نثر، طنز و سرانجام جنبه های تاریخی و اجتماعی کتاب
>>>
FOOTBALL
It wasn't speed in particular, or strength, or even quickness
There was a point at which you called yourself good at something and you were just being foolish. All that had happened was that you hadn't come across somebody really good. Bahman knew it. He knew all that as he walked home from the field. But there was a time when you weren't thinking it to make yourself feel good any more. You were thinking it to figure out what you were going to do with what you had. It was when you realized that you saw something different from other people when you looked at a football field. Bahman saw opportunities there
>>>
LOVERS
حالا که قرار است در پیراهن باد جایت بدهم و از همان هوای بالای سرم، به پایین ات بکشانم، با صدای نیمه کوتاه صدایت می کنم تا بیش از این ها در چنبره حسرت و لمس نمانم. حالا که قرار است پیراهن ارغوانی را از تنت بیرون کنم تا لخت و عور، در برابرم بایستی با صدای نرم تو، دلم می خواهد به جز سکوت، هیچ چیز دیگری در اتاق نباشد.
>>>
SAKINEH
Upon hearing Sakineh Mohammadi Ashtiani being sentenced to execution by stoning
Every day, early in the morning
My father, who in his childhood
Had memorized all thirty parts of the Koran,
Would put the holy book on the reading cradle
And recite it with my mother
In their bedroom
>>>
STORY
The world of humans can not sustain such perfection
The desert Jinn were a nuisance. The big one I had just shooed was sulkily lumbering away over the horizon into the sun. Now a tiny inquisitive one scurried up the rocks to watch me tune my
zehtar. Like a dog begging at the table, it waited attentively eager to gulp any discarded scraps of tone. Soon I felt two others sneak up to join it. Their polite stealth made no difference. Visible or not, their nosey presence distracted me from my daily practice
>>>
POETRY
می دیدم
چشمه سار، اقاقیای سرمست
کوچه های همهمه، شفاف، قرمز
بر روی پرهای بی شِکِوه
شُکوه شاخک ها
و تصویر زنی
بر برکه – آغشته به حس
>>>
POETRY
by Shadi Angelina Bazeghi
I have come to measure the speed
of my lost lover's madness.
-Remember him so much
that I am forgotten
Remember him so much, Ophelia,
that the rest have become a myth.
>>>
STORY
ژولیو و ماه آفرید کنار هم
از سنجار تا نصیبین سفر پنج روز طول کشید. با این حال رنج آن بسیار کمتر از مسافرت از آدیابن تا سنجار بود. هر روز که از سنجار دورتر می شدند هوا خنکتر و ملایمتر می شد و بار دیگر کوهستان جای بیابان را می گرفت. چون دیگر خیلی از آدیابن دور شده بودند دلیلی نداشت باز هم از راه های فرعی و ناهموار به سفر ادامه دهند. بنابراین از مسیرهای اصلی و مطمئن به سفر پرداخته و شبها را هم در کاروانسراهای بین راه سپری کرده بودند
>>>
POETRY
Guilty in the pleasure of
not fanning the coals of war,
of not being there,
not holding my voice over
the governing of
my poor countrymen
>>>
IRAN
Photo essay: Tehran street art
by Tanha aka A1one
>>>
DIASPORA
"Are we people of color?"
We were talking about all the dreams we had back when we thought we were white. It was sad to think of them, but it was funny to talk about them together. "It was the grunge movement for me," my sister said. "And the way you were supposed to dislike anybody who called it the grunge movement." I laughed. It was true. I had been in it but she had really been in it. It had been great though. It had given us something to feel good about our city, Seattle, about
>>>
STORY
این روزها مصادف است با پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای 19 آگوست سال 1953 در ایندولند
قبل از انقلاب 11 فوریه سال 1979 که به انقراض حکومت سلطنتی پوپورن ها منجر و رژیم سوسیالیستی به سبک معمر قذافی و هوگو چاوز در ایندولند بر روی کار آمد، خانواده تروخیلو همگی سلطنت طلب بوده و همه افراد فامیل مشاغل مهمی در وزارتخانه ها و ارتش و نیروی پلیس مخفی ایندولند بر عهده داشتند. واقعیت این بود که آنها قلباً اعتقادی به سلطنت نداشتند و الکی عکس های شاه و ملکه و ولیعهد را بر دیوار اطاق پذیرایی نصب کرده و وقت و بی وقت جاوید شاه می گفتند
>>>
STORY
بیا ژولیو، بیا! امروز می خواهم به یک جای جالب بروم
شب زیبایی بود. ژولیو از قدم زدن خسته شده و با گامهای آرام بسوی اتاقش می رفت. کاخ دو کتابخانه داشت و اتاق ژولیو درست برابر یکی از کتابخانه ها بود. قرار بود در همین کتابخانه دوباره به تدریس ماه آفرید سرگرم شود. به همین خاطر قبلاً از آن دیدن کرده بود. ولی هنوز کارش آغاز نشده و بی صبرانه انتظار می کشید. درهای کتابخانه و اتاق ژولیو، هر دو رو بداخل سالن بزرگی باز می شدند که در انتهای آن پلکانی بزرگ موجود بود
>>>
POETRY
At the age of injustice,
The pivotal points in history when
We’re bound to alter our fate,
Sluggish we are, to make a move.
Yet, our devious minds tell us what to do,
Callously play ignorant, act like we’re dumb
>>>
POETRY
از مهتابی که به بیرون نگاه می کنم
سپیدی امواج به من لبخند می زنند
و چون به اتاق بازمی گردم
هزار کبوتر مهاجر
از هزار گوشه ی تاریک سر می کشند.
>>>
POETRY
When I look out from my balcony
The white waves smile at me
And when I come back to my room
A thousand migrating doves peek out
From a thousand dark corners
>>>