MEN & WOMEN
باید دست از خرده گرفتن مداوم به مردها بر میداشتم و سوزنی نیز به خودم و زنان اطرافم میزدم
by Somayeh Tirtash
غرق خواندن پستهای جدید در فیسبوک بودم که یکدفعه نام مسعود کیمیایی، کارگردان نام آشنای ایران، نگاهم را متوجه فیلمی به نام «محاکمه در خیابان» کرد. فیلم محصول سال ۱۳۸۷ بود و با جمله جالبی، معرفی شده بود: “دیدگاه مسعود کیمیایی، به مقوله ناموس و غیرت». به شدت کنجکاو شدم که فیلم را ببینم ومفهوم این دو کلمه را در ایران امروز که سالهاست از آن دورم مرور کنم
>>>
DOCUMENTARY
Luna Shad's "The Keys to My Home"
The imagery in this Rumi quatrain is actually enacted in a scene in Luna Shad’s documentary,
Keys To My Home. The exiled journalist, Neema, shops for a gift for his friend and colleague, Delbar, whose red tape ordeal in Turkey is over and has now started a new phase of the refugee’s bureaucratic nightmare in Paris. “No, not that color, Delbar would never wear it,” says another refugee helping him shop as they sort through various colors on the rack.
Colorless, the robe of fortune is my prison>>>
LOS ANGELES
اندر حکایت نقد تاتر و تیارت
ناصر رحمانی نژاد کارگردان تاتر و ساکن آنزمان لوس آنجلس در سالنی که جمعی از دست اندرکاران هنری حضور داشتند، پس ازنمایش ویدوئی از اجرای خوب "اتلو در سرزمین عجائب" نوشته "غلامحسین ساعدی" که در لندن و در حضور "ساعدی" اجرا کرده بود متنی را در باب هنر نمایش در لوس آنجلس قرآئت کرد که به ذائقه تاتریون لوس آنجلسی خوش نیآمد وکار بالا گرفت.
>>>
CULTURE
Iranian movies must be judged either by their political braveness or high cinematographic standard
Movies by Iranian directors who have the chance to work abroad (like Marjan Satrapi or Ali Samadi Ahadi) are extraordinary masterpieces, carrying a very unique handwriting of their directors. And they breath the spirit of freedom and of unlimited creativity. But because they are produced in the west, they attract much less media attention. The media and critics in the west too often judge a movie more by the cirumstances under which it has been produced, and therefore grant a movie that has been produced inside the country an extra bonus for “braveness”
>>>
BAD GIRLS
دختری که بیکار ایستاده بود پرسید: «میخوای بزنگی»؟
by Abbas Salimi
یک هفته ای از نوروز گذشته بود که آقای فروزان تصمیم گرفت خانه ای بخرد. به محله های مختلف سرکشی کرد و در نهایت آپارتمان سه خوابهای را در سعادت آباد پسندید. روزی که می خواست برای قولنامه کردن خانه به بنگاه برود، از من خواست همراهش باشم و من هم پذیرفتم. در یک بعد از ظهر نیمه بهاری خودرویش را روبروی بنگاه معاملات ملکی پارک کرد و پیاده شدیم
>>>
REJECTION
بسیاری از مردان مجرد ایرانی با این مسئله دست به گریبان هستند
بارها این جمله و یا مشابه آن را از دوستان مجردم شنیدهام که میگویند: “سن ازدواج را پشت سر گذاشتهام، ولی هنوز که هنوز است دست و دلم میلرزد اگر با فردی که برایم جذاب و دوستداشتنی است احساس قلبیام را در میان بگذارم. همیشه بیم آن را دارم که به یک نفر ابراز عشق کنم و او به من نه بگوید. اصلا و ابداً ظرفیت و تحمل شنیدن جواب منفی را ندارم. به نظر من تحقیرآمیزترین اتفاق زندگی همین است».
>>>
ARTIST
می خواهم از "شیددل" بگویم: خورشید دلی که انسانی والا و هنرمندی کم نظیر بود و هست؛ از معلم بی ریای دانشکده هنرهای تزیینی، نقاش بسیار قابلی که چون اهل جارو جنجال نبود قدرش شناخته نشد و مهجور ماند. هنرمندی که اگر دیگران ذره ای ازعزت و احترامی را که درآمریکای شمالی و اروپا و به خصوص در ایتالیا و مکزیک نثار او شده بود بدست آورده بودند دیگر خدا را بنده نبودند. نقاشی که "فرسک" هایش زینت بخش کلیسا های ایتالیا و مکزیک بود و هست.
>>>
STORY
بابا از حمیدی خوشش نمیآمد. چند بار شنیدم که مسخرهاش میکرد. من هنوز مدرسه میرفتم. حمیدی بیست و پنج سالی داشت. خوشقیافه بود و بلندبالا، مخصوصا با آن فرنج/شلوار آبی نفتی نیروی هوایی کلی تو دل برو بود. تازه مهری و فریده قرار گذاشته بودند تورش بزنند، ولی تیر هر دوشان به سنگ خورده بود. حمیدی نه مهری تپل خوشخنده را تحویل گرفته بود و نه فریدهی دراز لاغر مردنی را که بیشتر به درد دزدی میخورد، تا صفا کردن؛ از بس که دراز بود
>>>
MUSIC
San Francisco hosting Kayhan Kalhor
by
Nazy Kaviani >>>
EXILES
من افتخار میکنم که فرار کردم
آره پالون زری شدم. پالون زری شدیم. خنده م میگیره که زور میزنم بچه م فارسی یادش نره. زبونی که مال یه طویله ی بزرگ بوده. یه چیزی در حد زبون کلاغها و غازها و سوسکا. شایدم میخوام بچه م فارسی یادش بمونه که تو مهمونیها یه چیزی واسه پز دادن داشته باشم. فکر میکنم یه چند سال دیگه اگه از بچه م بپرسن از کجا اومدی؟ یواشی بگه افغانستان یا تاجیکستان. یا اصلا بزنه زیر همه چیز و بگه اسپانیا... ولی من مشکل اصلیم اینه که اگه یه روزی دخترم از من بپرسه از کجا اومدیم من نمیدونم چه جوابی باید بدم
>>>
OSTAD
فراتر از بسیاری از آنانی که مدّعی بودند که هم موسیقی میدانند و هم مردم پسندند، دلش پاک بود و ظاهر و باطنِش یکی
استاد ذبیحی بلند قّد بود و درشت اندام، دستهای کشیده و صورتی که اندک تَه ریشی بر آن بود و در ایاّم عزاداری با مَحاسن او را میدیدی. دَستاری سبز به کمر داشت و کلاهِ مُفتیِ فاطِمی مِصریْ بر سر میگذاشت و همیشه به گلاب قمصر معّطر و شیرین گفتار، با مرام و با وفا. پدر بزرگوار ایشان شمیران زاده. اهل دَرَکه و حوالی آن بود و در تمام محل آنچنان احترام و اِکرام داشت که مُعتمدین شمیرانی بِدینشان قسم میخوردند و حلاّل تمام نَذرها و مشکلات
>>>
CULTURE
"سیر" که جزء" میوه ها" شد! قورباغه ابوعطا می خونه
در فیلم "خانه ای از شن و مه" House of Sand and Fog موضوع مشاوره خیلی جالب است، معلوم نیست طرف مشاوره کدام آدم "پرتی" بوده که ابتدایی ترین نکات را در خصوص مسائل مطرح شده در فیلم نمی دانسته. در صحنه ای از فیلم سینی بزرگی از میوه قرار دارد و دوربین با حرکت از روی آن محتویاتش را نشان می دهد و ما ناگهان "سیر خام" را می بینیم که جزه میوه ها در سینی قرار داده شده!
>>>
OPINION
تا كنون مفهوم واقعي "عمله طرب" را به شكل اكمل درك نكرده بودم
مقوله ايي كه اين روزها به نام موسيقي زيرزميني به وجود آمده في الواقع جواناني هستند با سطح استعداد متفاوت با يكديگر كه در خانه ها موسيقي پاپ و راك و جاز و بلوز مي نوازند و كارشان را ضبط ميكنند و اغلباً حتي به ارائه كارشان در خارج از خانه خود فكر هم نمي كنند. جرياني در خارج از كشور به وجود آمده كه يا از سر دلسوزي و يا منافع سياسي از اين جوانان كه رنگ و بويي از دنياي حرفه ايي موسيقي نديده اند حمايت مي كند
>>>
LANGUAGE
Persophone states should agree on a common Latin transliteration
Considering how alien Ottoman literature has become to the vast majority of Turks, one has to admire the lucidity and foresight of the statesmen who insisted on keeping the charming old squiggles, in spite of their acknowledged shortcomings. But even the most well-intentioned policies can have unanticipated consequences, and in the case at hand the unanticipated consequence is an abomination called
Pinglish>>>