STORY
آقای خدا با دیدن هوو ها، به تندی از جا بلند شد
از کنار رودخانه که رد می شدم خورشید را دیدم که داشت خودش را در میانه ی آب می شست. سر جای همیشگی خورشید ، کس دیگری نشسته بود. خانم ماه در کنار رودخانه با حوله ی سفید، نگران شنا کردن آفتاب بود. می ترسید خدای نکرده اتفاق ناگواری بیافتد. از روی پل معلق رد شدم. رودخانه مشغول کار همیشگی اش بود. آب می چرخید و سنگ ریزه های کوچک تکان می خوردند و سنگ های بزرگ نشسته بر کف رودخانه، خود را صیقل می دادند با سمباده ی آب! آقای خدا، کنار بیشه به روی صندلی چوبی دراز کشیده بود. همان طور که خورشید آب بازی می کرد، باران شروع به باریدن کرد. رنگین کمان، موقعی شکل گرفت که آفتاب به روی باران رقص گرفتنش گرفت. آقای خدا لبخند قشنگی زدو دست هایش را صلیب وار باز کرد و با صدای بلند نفسش را بیرون داد
>>>
POETRY
شب ها
درست نیمه های شب
در بیداری من دراز می کشی و به خواب سردی فرو می روی
صورت تو کو؟
روز در زیر پوست تن تو رژه می رود
پوست تو کاشف رنگ نور است
روزها سردند
و روزنامه ها تصویر سایه های دست تو را چاپ کرده اند
>>>
ISRAEL
احمدینژاد چرا در آتش خصومت با اسراییل میدمد؟
آقای احمدینژاد در مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران در كنفرانس ضد نژادپرستی دوربان 2 در سویس حضور یافت و از آن به عنوان فرصتی برای طرح نظریات كلیشهای تكراری خود یك بار دیگر بهره گرفت. او اگر چه در تبلیغ نظریات خود و پذیراندن آن به مستمعان تازهای در سطح جهان توفیقی نداشت، ولی توانست این كنفرانس سازمان ملل را كه با هزینه سنگین و تلاش چند سالهای تدارك دیده شده بود از مسیر خود خارج كند و دست كم برای ساعاتی پیشرفت آن را دچار اخلال سازد. به جز این، آقای احمدیذژاد در لباس حمایت از مردم فلسطین موفق شد یك بار دیگر افكار عمومی جهان غرب و به خصوص مردم اسراییل را علیه ایران برانگیزد و به آتش خصومت با اسراییل دامن بزند، چهرهای عمیقا خرافی و خشن از ایران به جهان عرضه كند، و شبح جنگ را باز بر سر ایران و مردم ایران بگستراند
>>>
POETRY
به پاس اقدام تاريخي نويسندگان و امضا آنندگان بيانيه ي "ما شرمگينيم"
هموطن شعله ي عشقت ز آلامت پيداست
آتش شرم مقدّس ز پيامت بر پاست
پرده ي غفلت تاريخي ما خواهد سوخت
تا چنين آتش جاويد بپا در دل ماست
زاده ي آوروشي و دانش و دادش به سرت
لوحه اش زنده ز منشور حقوق بشرت
اين آه با ظلم رَوَد آبروي ايران است
آيد آن آبروي رفته به يمن اثرت
>>>
MOUSAVI
آقای مهندس موسوی بی تردید فراموش نکرده است و فطعا" توجه دارد که حکومت اسلامی در نشان دادن یک قلم از "ویژگی های اسلام ناب محمدی" و "فضای انقلابی" مورد نظر ایشان مرتکب 5 کشتار بزرگ از دگراندیشان, روشنفکران و روشنگران و مخالفان سیاسی و عقیدتی خود شده است, کشتارها یی که تمامی آن ها در زمانی که آیت الله خمینی, یا به قول مهندس موسوی "رهبر فرزانه انقلاب" در قید حیات بود, اتفاق افتاد و یا آغاز شد. در دو کشتار از این 5 کشتار, که در زمان نخست وزیری جناب مهندس موسوی رخ داد, هزاران نفر قتل عام شدند, کشتار هایی که "رهبر فرزانه" آمر اصلی آن ها بود. آقای مهندس موسوی نمی تواند و نمی باید از مسؤلیتی که در قبال این دو کشتار داشته شانه خالی کند
>>>
IDEAS
اکنون آنچه بايد رخ دهد جا افتادن مفهوم «جهانی شدن» در ذهن تک تک آدميان است
جهانی شدن (globalization) يعنی «برداشته شدن فاصله ها» از ميان جوامع پراکنده بر کرهء زمين (globe) و، در نتيجه، «عمومی شدگی» ((universality باورها، ارزش ها، روش ها، نهاد ها، نظام ها و قرارداد های اجتماعی. «عمومی شدن» هم، لاجرم، به جابجائی همهء آن پديده ها که بر شمردم و بقای شايسته ترين و کاراترين آنها می انجامد و اشکال ديگر پديده ها کنار ذاشته می شوند. به همين دليل، روند «جهانی شدن» مخالف بسيار دارد؛ بخصوص در ميان آنها که، در برابر روندهای «عمومی شدن» و «جابجائی»، هويت و ماهيت زندگی خويش را در خطر اضمحلال می بينند و، در نتيجه، می کوشند تا در راه اين روندها سنگ بياندازند. اما من معتقدم که تحقق اين روند اجتناب ناپذير است
>>>
POETRY
تمام راه را میگریستم
و به چشمانم آب قرض میدادم
ستاره ها یک نفس نور می خواستند
کتاب که می خواﻨﺪﻡ
کلمات رجز خوانی میکردند
>>>
STORY
این آمریکایی ها عادت کرده اند به همه از بانک و شرکت های کردیت مقروض باشند و بعد درعین بی خیالی بازهم سفر بروند
دفترچه قرض الحسنه اسم دفترچه ای است که فعلا توش لیست بدهی هایم را نوشته ام. اینکه به چه کسی و چه قدر بدهی دارم. عمده بدهی هایم معطوف به شرکت های بزرگ سوپر مارکت ها و فروشگاههای معتبر است. می پرسید چه طوری؟ آهان. الان بهتان می گویم. این شرکت ها و سوپر مارکت ها که مثل کاسبهای ایران حساب دفتری و مرام و معرفت ندارند که وقتی پول نداری ازشان نسیه بگیری و بعدا بهشان پس بدهی برای همین این حقیر در اقدامی خودجوش و انتحاری اقدام به انجام عمل خداپسندانه نسیه به شیوه حرفه ای گرفته ام تا در اسرع وقت، زمانی که از زیر دیون وبدهی های کردیت و بانک خلاص شدم، حساب آنها را صاف کنم.
>>>
HANNAH ARENDT
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری - اثر هانا آرنت
هانا آرنت متفکر و فیلسوف یهودی تبار در سال ١٩٠٦ در شهر هانوفر آلمان به دنیا آمد. پدرش را در هفت سالگی از دست داد. مادرش به سوسیال دموکراسى گرایش داشت و مذهبی نبود. با به قدرت رسیدن حزب ناسیونال- سوسیالیست آلمان و تشدید آزار یهودیان در آلمان، در سال ١٩٣٣ به فرانسه گریخت و در آنجا به همکاری با سازمانهای یهودی برای مهاجرت کودکان یهودی پناهنده به فلسطین مشغول شد. درسال ١٩٤١ در حالیکه بخشی از کشور فرانسه تحت اشغال قوای آلمان بود، به آمریکا مهاجرت کرد. شرایط تاریخی و دوران سیاه نظام توتالیتر که شاخص نیمۀ اوٌل قرن بیستم بود، هانا آرنت را که علاقهای به سیاست نداشت، به وادى اندیشه و نظریه پردازی سیاسی کشاند. او اعتقاد داشت که تنها با تحلیل دقیق و درک کامل فجایع نازیسم و کمونیسم میتوان با طبیعت این نظامها آشنا شد و علل رشدشان را کشف نمود.
>>>
ELECTIONS
از توقف گشتهای ارشاد تا تغییر در قانون اساسی
بازار تبلیغات انتخاباتی در ایران روز به روز گرمتر میشود و نامزدهای ریاست جمهوری در رقابت با یكدیگر به صفآرایی پرداختهاند. در این تبلیغات، هر یك از نامزدها تلاش دارند به مردم وعده تازهای بدهند تا شاید در طیف عظیم مردم بیتفاوت هیجانی بیآفرینند و در روز رأیگیری تعداد هرچه بیشتری از آنان را به هواداری از خود به پای صندوقهای رأی بكشانند. این مسابقه در «وعده دادن» به خصوص در بین دو نامزد اصلی جناح اصلاحطلب یعنی آقایان كروبی و موسوی شدید تر است. اظهارات و وعدههای این دو نامزد مسایل متعددی از توقف گشتهای ارشاد تا تغییر در قانون اساسی را در بر گرفته است. برخی از این اظهارات در قاموس جمهوری اسلامی تابو شكنی تلقی میشود. ولی چه انگیزهای در پشت این وعدهها خوابیده است؟ آیا نامزدها خود به آنچه میگویند اعتقاد دارند و واقعا به دنبال اجرای این وعدهها هستند؟
>>>
MOSSADEGH
تمام استدلال موحد بر این اساس مضحک استوار است که مصدق وقوع کودتای دوم را هم میدانست
چند سالی از انتشار کتاب «خواب آشفتهٌ نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران» Vol 1 2 3 نوشتهٌ محمدعلی موحد میگذرد. آنچه بالاخره وادار به نوشتنم کرد ارجاع های بیموردی بود که دیدم چند جا به این کتاب داده شده است و نیز استفاده هایی توأم با سؤنیتی که برخی اشخاص از آن میکنند. از همهٌ اینها هم گذشته دیدم مدتهاست که نقد کتاب ننوشته ام و جا دارد که بعضی نقدها را که نسیه مانده است تأدیه کنم. یکی از مشکلاتی که در تاریخ نگاری و تحلیل تاریخی دوران مصدق وجود دارد این است که هنگام سنجش سیاستهای وی در درجهٌ اول به وجه نفتی آن و سیاست خارجی توجه میشود و بخش داخلی آن که اصلی بود و متوجه به تجدید حیات میراث مشروطیت در سایهٌ امری قرار میگیرد که در نهایت وسیله ای بود برای رسیدن به هدف داخلی نهضت ملی
>>>
POETRY
کاش میشد که هرروز خدا
جای رفتن سر کار
جای رفت و آمدنهای سریع و پر شتاب
جای حرف زدن با ایاب و ذهاب
جای ایستادن جلوی اینهٔ بی چشم و رو
جای خط چشم و ماتیک و مداد ابرو
جای قهوه خوردن و صبحانه بد اشتها
زندگیم در تو خلاصه میشد و این بچه ها
>>>
HERITAGE
سال گذشته سال کشف گنجيه های برزگ در رامهرمز بود
رامهرمز يکی از شهرستان های استان خوزستان و در شمال شرقی آن قرار دارد و، مثل بيشتر نقاط خوزستان، انباشته از آثار تاريخی است ـ به طوری که حدود 200 تا 250 تپه باستاني متعلق به دوره هاي ايلامي و هخامنشی در آن وجود دارد که اگر حکومتی دلسوز در آن سرزمين بکار مشغول بود می توانست با بيرون کشيدن اصولی و صحيح بناها و آثار خفته در دل آن ها و به نمايش گذاشتن شان برای گردشگران داخلی و خارجی، علاوه بر ايجاد کار و رفاه برای مردم آن منطقه درآمد سرشاری را نصيب کشور کند. اما، متأسفانه، چنين نيست و من در اين جا فقط چند مورد از اين گنجينه های ملی و بشری فقط اين شهر را که يا ويران شده و يا در حال ويرانی اند و چندين سال است که بوسيله گروهی موسوم به «حفاران غير مجاز!» بصورتی بی وقفه چپاول می شوند برايتان ذکر می کنم.
>>>
FRIEND
هیچ باور می کنی اسم اون چهار راهه باعث شد امروز به یاد روشنک جان بیافتم
اولین بار در مغازه ی آقا ارمنی بود که روشنک را دیدم و هفته ی بعدش با هم حسابی دوست شدیم و با فرهاد به درکه رفتیم و وقت برگشتن به خانه ی فرهاد در کوچه ساری رفتیم و سری به خمره زدیم .چقدر عرق خوری سه نفری حال داد. عاشق لهجه دارآبادی روشنک شده بودم. نسل در نسل در نیاوران و دارآباد بزرگ شده بودند. دختر ماه و خوش سر و زبانی بود که دل من و فرهاد را حسابی برده بود. یک دوست خوب و با حال که اصلن فکر نمی کردی دختر باشد مثل پسر بچه ها تخس و بازیگوش بود. باور می کنی یک بار دست و پاهای من و فرهاد را به تخت بسته بود و از خانه جیم شده بود. از خنده روده بر شده بودیم از دستش. پدر سوخته جوری بسته بود که دو ساعتی طول کشیده بود که دست وپایمان را باز کنیم
>>>
OPEN LETTER
نامه جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی به آیت الله خامنه ای در مورد مرگ امیدرضا میرصیافی
by Bloggers
آیت الله سید علی خامنه ای مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران، با سلام، همانطور که مطلع هستید یک جوان وبلاگ نویس به نام امید رضا میرصیافی که به جرم اهانت به شما در زندان به سر می برد و به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود چند روز پیش در زندان درگذشت. گزارشگران بدون مرز احتمال قتل او را بر اساس شواهدی که پیوست این نامه است اعلام می کنند. امید رضا میرصیافی قبل از زندان به حکم خود معترض بود و آن را ناعادلانه می دانست و معتقد بود هیچگونه توهینی به شما نکرده است و حتی در رای دادگاه مشخص نشده بود که جملات توهین آمیز ایشان چیست؟ پس از فوت ایشان ما با مطالعه آرشیو وبلاگ ایشان که به دلیل مطالب همان وبلاگ زندانی بود، متوجه نشدیم که کدام مطلب ایشان در مورد شما توهین آمیز بود و مستحق دو سال و نیم زندان بوده است؟
>>>