OBAMA
Observations on President Obama’s inauguration
As one of millions of people in the “Middle East”, I have been watching Mr Obama’s progress from relative obscurity to presidency over the past two years. His triumph in spite of the color of his skin is a mark of progress in human history. His call for freedom and equality for all is most encouraging after several decades during which the United States has tried to dominate the rest of the world. To be sure, other US presidents have made similar calls, but Mr Obama’s do sound more sincere, especially against the background of the past eight years. However, once again from a “Middle Eastern” perspective, there have been worrying signs about the specific ideas President Obama may have in mind for this region
>>>
REVOLUTION
Thirty Years of Islamic Republic
The situation in Iran is not good. One could argue that the economy of the country is weak and the government lacks consistencies in the laws and economical regulations. This has helped the corruption to an extent of hopelessness for any real resolutions. The unjustified social restrictions do not help the situation either. In short, the Iranian society seems unwell. The dilemma is more complicated than what appears first hand. One could argue that the economical pressures facing our society have given birth to certain cultural and social attitude unfit for an ancient civilization. People are not happy and the constant complaints about their lives in Iran become tiresome and frustrating
>>>
VIOLENCE
The motivations remain the same: penis against penis
"The ranks that you wear on your uniforms represent the chain of command. The soldiers with the higher ranks will give you orders. You must obey orders. This system is a hierarchy. The tradition and history of the ranks is as follows: each mark on your rank represents a penis! A private has one penis, a corporal has two, and a sergeant has three." One of my Basic Military Qualifications instructors mentioned these words with a grin on his face. I was becoming a young soldier in the Canadian Forces and I did not at the time appreciate what these words represented. In the instructor's example, the symbolism of domination and patriarchy were clear. In fact, these words in a way defined the five years of my experience as a soldier.
>>>
LOSER
بهای سنگین پیروزیهای نظامی اسراییل
جنگ خونین و فاجعهبار غزه پس از سه هفته و در آستانه تحلیف رییس جمهوری جدید آمریكا آقای اوباما به پایان رسید. مردم غزه این مدت را در زیر حملات سنگین شبانه روزی اسراییل با ترس و وحشت به سر بردند. جنگ بیش از 1300 كشته از مردم غزه، و از جمله سدها كودك و زن بی دفاع، بر جای گذاشت. علاوه بر آن، چندین هزار نفر دیگر زخمی و مجروح شدند. تلفات اسراییلیان در جریان این جنگ از 14 نفر تجاوز نكرد. سرانجام نیز جنگ با اعلام یك طرفه آتش بس از سوی اسراییل، و سپس اعلام مشابهی از سوی حماس پایان گرفت. در این جنگ، هر دو طرف متخاصم ادعای پیروزی كردند. این ادعاها هر دو تا حدی درست است. هر دو طرف این جنگ میتوانند بر روی ویرانیهای غزه و تلفات سنگینی كه بر مردم غیر نظامی غزه وارد شد خود را پیروز بنامند. ولی آیا این جنگ بازندهای نداشت؟ برای پیدا كردن بازنده جنگ باید از صحنه جنگ بیرون رفت و آن را هزاران كیلومتر دورتر از غزه جستجو كرد.
>>>
OPPOSITION
آیا موقع آن نرسیده که اپوزیسیون دست به اقداماتی بزند تا بتواند قاطعانه سکان ابتکار عمل را به دست گیرد؟
اندیشه آزاد زمانی کارساز است که ساختار و کاربرد مشخص و معینی داشته باشد و اندیشه آزادی برای یک فرد، مفهوم خود را تنها در روابط اجتماعی مجموعهای از شهروندان پیدا میکند وگرنه تجریدی و تخیلی است. آزادی اجتماعی، چارچوب دارد و در رعایت اصول و قواعدی متضمن است. اما تعین و تبیین حد وحدود این اصول و قواعد و چارچوبها، وابسته به تحرکات و تبادلات اندیشه شهروندان و نمایندگان رسمی و غیررسمی آنان است که خود را در انجمنها و سازمانها و گروههای فکری و حرفهای و اقتصادی و فرهنگی و هنری معرفی کرده و بروز میدهد تا در حق تعیین سرنوشت خود مشارکت کند. برآیند این تحرکات و تبادلات، اصل تغییر است که خود ثابت بوده و هرآنچه پیرامون اوست، در تبادل است.
>>>
POETRY
Unexpectedly, sun is rising on your shoulders
As you come from a long road of battle
While the blood is flowing from our ears
With the bad news penetrating day by day in our soul
While sorrow caves in on our lips and our chest
Remember we were lost in the darkness of history
While trying to find our way at the "railroad"
>>>
PLEA
Let Israel know, for heaven's sake, that you are not a puppet
Today is inauguration day. It is the day all of us who supported Obama have been awaiting. It is the day welcomed by all those, the world over, who have had enough of George Bush and his band of neoconservatives. But for many of us, especially Americans of Middle Eastern descent the mood for celebration has been dampened by the just-ended-for-now, in-time-for-the-inauguration, massacre of Palestinians in Gaza. You see some of us just can’t switch off the anger and remorse we feel towards the murder of 1312 Palestinians, including 417 children, 108 women and the injury of another 5430 people in Gaza
>>>
DEMOCRACY
Systemic imperatives, contradictions and the democratic process in the USA
This paper examines the democratic process in the United States and in particular the much heralded election of Barack Obama as the “hope for the world” in light of systemic imperatives and contradictions. It is argued that the overwhelming preponderance of systemic contradictions reduces even a chief executive’s effectiveness as an agent of change aimed at “solving” specific problems resulting from systemic contradictions. That is the subjective capacity of a chief executive as an agent of change is limited and defined not only by laws, but by class interests in which the “state,” as represented by the President, must perform certain functions. Is the state as represented by the President capable of pursuing the interests of everyone (as it is assumed to be its role in a democracy) in light of systemic contradictions?
>>>
BLOGGERS
Surely, nothing is easier than sitting in the basement of your parents’ house in North America and telling Gazans and Israelis “Lengesh Kon.”
I was reading the other day that to protest the massacres of Palestinians in Gaza, a popular political blog community has asked its members to stop blogging and go on a symbolic strike for one day. The idea was to call attention to atrocities committed by Israel by denying readers access to blogs for 24 hours. Shit, I’m all for that. As a matter of fact, I’ll pay all the bloggers around the world to take a week off and let the fucking internet breath. Do you bloggers ever take vacations? For god’s sake, stop polluting the internet with your self-serving, virtual hallucinations? Don’t you guys have jobs? How come your laptops don’t get infected with virus?
>>>
ARTIST
Tea and chitchat with Parviz Kalantari
My mom had already arranged everything. She had bought tickets for us both to fly from Shiraz to Tehran, she had arranged with my cousin and his wife so that we could stay at their place in Tehran, and she had made a preliminary appointment to visit Parviz Kalantari, one of Iran's most outstanding contemporary artists. We were supposed to be there "sometimes" in the afternoon of Sunday, December 28th. So Sunday noon time, after arriving to my cousin's place the first thing she did was to call
Ostad (or Master in Persian) Kalantari and nail down the appointment for 15.30. Mahbobeh (my cousin's wife) had prepared a "small" lunch, a 3 dishes menu including my favorite dish
Ghormeh sabzi, a herb and meat stew served with saffron-rice
>>>
STORY
آدم ِ روز بود. هر ساعتِ شب که می خوابید، پنج وُ نیم، شش صبح بیدار میشد. حتی روزهای تعطیل. انگار در سرش ساعت کار گذاشته بودند. با این همه هرشب، ساعت اتوماتیک ِ رادیو- ضبط را روی شش صبح تنظیم می کرد تا مبادا روزی از خستگی خواب بماند. مثل امروز که بیدار خوابی دیشب و خوردن اندکی شراب، باعث شد تا با صدای گوینده فارسی زبان موج بامدادی، بیدار شود. در جایش غلطید. بدنش را کِش و قوس داد. یک آن شد گربه سیاه و پشمالوی همسایه در زیر آفتاب. به سمت چپ چرخید. بر جای خالی پیکر فرهاد دست سایید. به ملافه چنگ زد و بالش او را که هنوز رایحه اُدکلن اش را در خود داشت، در بغل گرفت. شادی، مثل موجی خنک زیر پوستش دوید. از این که فرهاد سحرخیزتر از خودش بود و چنان با ملاحظه، که حتی وقت رفتن، بیدارش نکرده بود، بیشتر از او خوشش آمد.
>>>
IDEAS
استاد جمالی فلسفه را دوباره در ایران زنده کردهاست
فلسفه در ایران با جمالی از خواب عمیق چندین سد ساله برمیخیزد و از پیلهی سخت پرسشهای مزمن سر برون میآورد. در فلسفه پرسشها همواره برتر از پاسخهایند. هر پرسش پیشپا افتادهای پاسخی متناسب با ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. اما هیچ پرسشی برای یک فیلسوف بیارزش نیست. چه نخستین چیزی که یک فیلسوف را از دیگر اندیشمندان جامعهاش متمایز میسازد، نادیدهگرفتن ارزشهای حاکم از سوی او و تلاش برای جایگزینی آنها با کشف و یا آفرینش و برتر شمردن ارزشهای نوین است. محفوظات فلسفی کسی را فیلسوف نمیکند، گرچه آنها لازمهی کار فیلسوفاند؛ و نه حتا این و یا آن اندیشهی فلسفی که هر از گاه از انسان تراوش میکند. فیلسوف پژوهشگری بیامان است که با پرسشهای خود در زمینهی چگونهاندیشی و چگونهزیستی به کشفیات و از همین راه نیز به آفرینشی نوین دست میزند.
>>>
LOVER
می دانست کدام نقطه از بدنم را لمس کند تا فریادم بالا برود
دلم برای معشوقم تنگ شده. برای چشمهای خوشگل و لبخندش که وقتی لبهایش را می کشید، دو تا چال قشنگ بغل دستشان حفر می کرد که من می خواستم به درون آنها شیرجه بزنم و همانجا بمانم. برای دستهای قوی و مردانه اش که هم ناز کردن بلد بودند و هم لذت آفریدن. دلم برای عشقبازی های طولانی و بی عجله مان تنگ شده. دلم برای بوسه های عمیق و هوسناکش پر می کشد. تا با او آشنا نشده بودم، نمیدانستم عشقبازی یعنی چه. میدانستم اما نمیدانستم مرد ها هم می توانند بدانند. فکر می کردم مردها فقط دنبال آمدن آبشان هستند و بس. البته زن ها هم همینطور! اما زنها می توانند چاخانی تظاهر به آمدن آبشان بکنند، اما مرد ها نه. فکر می کردم هماغوشی برای یک مرد فقط طی طریق برای آمدن آبش است، با عجله و بدون نگرانی برای همخوابش. وقتی با او آشنا شدم تازه فهمیدم هماغوشی یعنی چه .
>>>
EUROPE
Internationalization has touched the very symbols of Sweden
More than one city in Europe fancies itself being Venice of the North. About two decades ago, I was in Belgium’s Bruges, a famous contender. It was charming, but in the fog of November, not exactly Venice. Stockholm, under the magical Northern light of the sun in the summer of 2008, gave pleasure comparable to Venice. Perhaps even more, because the waters that surround the 14 islands which make up Stockholm were immaculately clean. There was also music in the air, and magnificent architecture to tell an intriguing history. You took ferries for public transportation. The rest of the time, you floated in the languor of the place.
>>>