VIEW
چه كسی از مرگ نظام میترسد؟
ایرانیان آزادیخواه طالب مرگ نظام اسلامی هستند اما فراوانند آنهایی كه سر و صدای بسیار میكنند ولی به بیش از تب این نظام راضی نیستند تا بتوانند از آن امتیاز بستانند. اینها را كلاً میتوان به دو گروه تقسیم كرد كه متحد طبیعی یكدیگرند: یكی اصلاح طلبان رنگ و وارنگ و دیگر دولتهای خارجی كه از ابتدا بر آتش اعتراضات میدمند. گروه اول میداند كه اگر نظام برود در نهایت خودش هم خواهد رفت چرا كه تا این دستگاه برجاست نیمه خودی ها از اعتبار آن سهمی میبرند و وقتی رفت اینها هم با او فراموش خواهند شد
>>>
STORY
A chapter from soon to be released novel
The most significant clash between the two opposing cultures and their civilizations―Persian and American―as foretold by Professor Samuel Harrington in his well-known non-fiction book, The Clash of Civilizations, didn’t really happen on or around the fault lines somewhere in Eastern Europe and spread around the globe as he had predicted. Instead, unpredictably, it occurred, right smack in the middle of Elm Street in, of all God forsaken places, Beverly Hills. Over two-hunderd-seventy millions of Persian-speaking inhabitants in various countries in Asia: Iran, Afghanistan, and Tajikistan
>>>
IDEAS
How promise of reward and threat of punishment have transformed religion into a self-serving station
Religion has utilized the incentive system to influence how people behave in just the same way that insurance companies utilize risk-sharing schemes, such as co-payments, to influence choices people make about their health. Imagine Mullahs prosecuting and punishing people every day, humiliating them in public, because they want to forcibly transform them into obedient devotees who will do whatever they are told for the sake of promised salvation
>>>
POETRY
راز محبّت بمن آموختی
شعله زدی جان مرا سوختی
حکمت گفتن به زبانم زدی
قفل تکلم به دهانم زدی
ای تو همه من سخن اغاز کن
قفل سکوت از لب من باز کن
>>>
POETRY
No longer longing for
My mother’s milk,
Cutting off this umbilical cord.
No need for my father’s
Confirming gazes as this
Child is standing on its own
>>>
NOVEL
بزودی دریایی پذیرای من خواهد شد که نه ته دارد و نه کرانه
ناجی آداب دان و مودب بود اما نشان داده بود شخصی معاشرتی نیست و در ارتباط برقرار کردن با دخترها و مردهای زنباز و بی غم استعداد خوبی ندارد. سولماز خودش نیز نگاهی ویژه و غیر طبیعی نسبت به او داشت. می دانست ناجی دیوانه وار عاشقش است اما او مردی نیست که در ابراز عشق پیشقدم شود. این را هم می دانست که خودش ابداً عاشق ناجی نیست اما او را دوست دارد. رفتار ناجی برایش جذابیت خاصی داشت. ناجی از آن نوع مردهایی بود که شاید هیچ دختری به او اظهار عشق نمی کرد اما کمتر دختری هم وجود داشت که او را ببیند و شب بدون رویای او بخواب برود
>>>