Date

STORY

Sama’ (The Audition-2)

I began to cleanse myself, layer after layer, of all the questions and concerns that were never mine

26-Sep-2010
The heavenly taste of jinn baklava still sweetening our breaths, Halsa and I were shown upstairs to our room. I did not remember ever having enjoyed baklava as much. Strangely, I could not even remember ever having eaten baklava before. When was the last time? Jinn tricks, I thought. I just hadn’t imagined that they would take it as far as the kitchen. Good idea though, making a dish so magically delicious it takes away all memory of having eaten the same dish before. “How long before the effects of this sweet rosewater potion wears off?” I asked Halsa as we climbed the stairs>>>

REPENT

تواب

یا پای دیواری، یا میباس که تعهد عملی‌ تو به نظام نشون بدی

26-Sep-2010 (14 comments)
اولین بار که آمد، برای قرص خواب بود. سی‌ و چند ساله، اما پنجاه می‌‌زد. از آخرین فیزیکالش پرسیدم. با لرزشی عصبی سرش را تکان داد: "تازه اومدم، پناهنده‌ام - همون والیوم کافیه!" دو سالی‌ که ونکوور بود، بیش و بیشتر آمد. برای زخم معده، طپش قلب، اضطراب و افسردگی. گفتم، بد نیست یه روانپزشک خوبم ببینی‌. اما اصرار داشت که، "اینا حرف ما رو نمی‌‌فهمند!">>>

LIFE

ساعت سکوت

صدایش می کنم. نگاهم می کند. لبخند می زند

26-Sep-2010
به گوستاو همین نیم ساعت پیش گفتم به خانه پری برود. بی آنکه حرفی بزند از پنجره خودش را به آسمان زد و رفت. گربه ی خانم میشیگان هم وقتی فهمید دلم می خواهد تنها باشم در خانه را باز کرد تا به خانه ی دوست دختر جدیدش برود چون دیشب می گفت شاید برای عشق بازی کردن به خانه اش برود چون خیلی وقت است طعم خوش هم خوابگی در صبح از یادش رفته>>>