رمان

نگران نباش

روایت ذاتاً صمیمی مهسا محبعلی از مدرنیت شله قلمکارایران

05-Sep-2012 (3 comments)
تهران بزرگ آشوب زده است و مردم در حال فرار از شهر زلزله زده ولی در این گیرودار، « شادی» دختر مجرد شمال شهری و قهرمان ناخلف قصه، همه نگرانی‌اش در این نهفته است که مبادا حب‌های تریاکش تمام شود. قوطی را باز می کنم. فقط شش تا>>>

رمان

رها و کیان

به خدا قسم اگه بدون رها بیای خونه قلم پاتو میشکونم!

05-Sep-2012 (one comment)
مادرم تعریف می کند که سالهای اول انقلاب یک زوج نمی توانست هیچ جابرود ، حتی توی ماشین شان باشند، که فوری جلویشان را می گرفتند. برای خودم فقط یک بار پیش آمده بود، آن هم خیلی وقت پیش. فوری می گوییم زن و شوهریم. دو تا از اینها کیان را چند قدمی دورتر می برند و سومی با من می ماند>>>

شعر

بامداد ایرانی

برای احمد شاملو آموزگار انسان

05-Sep-2012
هنوز باغچه ها سبز بود
و آبهای جهان
زلال مثل نگاه پرندگان بودند
هنوزعشق نفس می کشید>>>

شعر

تک درخت
05-Sep-2012
به آن درخت میماند
ایستاده بر فراز کوه
تنها و سربلند
چشم در چشم خورشید.
>>>

ART

Intuitive Journey

Intuitive Journey

Yari Ostovany's exhibition in San Francisco

by Nazy Kaviani
04-Sep-2012 (one comment)

>>>

دهه شصت

سرباز گمنام امام زمان

دلم به حال روان پزشکان میسوزد

03-Sep-2012 (8 comments)
ایرج را تنها یک بار ملاقات کردم. آمده بود مطب خانم دکتر میم، برای بردنش زنش فاطمه. آخر وقت بود و دکتر میم خسته و دمغ. در مسیر خیابان کردستان، درد دلش باز شد و برایم از فاطمه گفت. پزشکان قرار نیست پرونده بیمار خود را برای یکدیگر باز کنند، ولی‌ خوب ایران بود و دهه شصت و خر تو خر. >>>

شعر

عوضی
03-Sep-2012 (one comment)
این شعر اصلا عاشقانه نیست
ما هر دو به تعویق افتاده ایم
تو اینجا چاپ نمی شوی
و
من نمی میرم
>>>

شعر

شب شاهانه
03-Sep-2012 (12 comments)
من مست خراباتی و دیوانه ام امشب
از هر دو جهان فارغ و بیگانه ام امشب

ای درد کشان خانه خمار بپرسید
گم کرده ام از میکده تا خانه ام امشب >>>

مردان

بعضی‌ها فقط خانم باز هستند. همین

طفلکی! نمی‌داند که این خلا هرگز پر نخواهد شد

31-Aug-2012 (4 comments)
همه چیز ادا و اطوار است و شو و نمایش. آنها بلدند خوب نقش یک مرد را باز کنند، خوب حرف بزنند و خود را بی‌تفاوت یا مغرور و یا علاقمند و عاشق نشان دهند. آنها بر اثر تجربه، با زنهای مختلف می‌دانند، چطور رفتار کنند می‌دانند کی اصرار کنند، کی منت کشی و یا کم محلی کنند و چه موقع خود را بی‌تفاوت و یا حسود نشان دهند>>>

شعر

ملافه های آبی
31-Aug-2012
چرا باید بنویسم عشق؟
و باز هم بنویسم عشق
هزاران بار بنویسم عشق
روزها گذرها باغها شبها میدان و راغها
هرجا گیربیاورم بنویسم عشق
>>>

POETRY

On the Edge
31-Aug-2012 (one comment)
Standing on the edge
 Of insanity and reason
Wondering which way to fall
To live the life.
What a quandary it is >>>

NOVEL

The Enduring Relevance of Savushun

Simin Daneshvar captured the essence of Iran

29-Aug-2012 (3 comments)
Although the novel received much acclaim at the time of its publication over 40 years ago, and is widely regarded as an excellent account of the zeitgeist of a distant period (aside from being a stunning work of literature), it hasn’t lost its relevance in the slightest. The jacket of the 1991 edition describes Savushun as a ‘novel about modern Iran’, and while such a title may be considered as somewhat vague, and perhaps, presumptuous, it’s incredibly accurate>>>

POETRY

The lone tree
29-Aug-2012
Alone
facing the storm
he is that everlasting image
in the memory of the mountain.
with his feet in chains
He sings a melody in silence>>>

POETRY

We Return to Each Other
29-Aug-2012 (one comment)
Your hair exudes pride.
I take a wisp of your hair into my mouth
And see you in the dim light of the room
Galloping a horse along with me
Crossing the border from Iran into Turkey.
>>>

آخرین ترفند

عایشه و محمد

حالا نمی‌‌دانست تا با این عروس کوچک و معصوم چه کند

27-Aug-2012 (9 comments)
هنگام تولد، ناف عایشه را بنام جبیر بریده بودند، که چهار ساله بود. اما از آنجا که؛ "پیامبر بر همه شما مردان ارجحیت دارد" – عقدش با جبیر لغو شد، تا در هفت سالگی تنها زن باکره محمد گردد. پس از آن، دو سال دیگر هم در خانه پدری ماند، تا به سن "همسر داری" برسد>>>

خواننده

جوهر عشق

زهره جویا و "مولوی در ترانه"

27-Aug-2012 (2 comments)
زهره جویا، خواننده ایرانی مقیم وین در هشتم سپتامبر امسال یک بار دیگر و این بار به دعوت «کانون فرهنگی آوازه» در شهر بن به روی صحنه می رود و ترانه های عارفانه خود را در پیوند با غزل هائی از مولوی می خواند. این ترانه ها، دستاورد همکاری زهره با مجید درخشانی است که محتوای سی دی "جوهر عشق" را فراهم آورد>>>

زندگی‌‌

بیرزد همی زندگانی به مرگ؟

مُردم از حیوانی و آدم شدم... پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

25-Aug-2012 (2 comments)
در یک جلسۀ برّرسی کتاب که بطورفصلی برگزار می شود و من هم گهگاه در آن شرکت می کنم، این پرسش حکیم فردوسی را با اعضائ آن جلسه که بیشتر آنها هم پزشک بودند در میان گذاشتم. یکی از آنها که پزشک چربدستی است گفت که اگر مرگ نباشد، زندگی مفهوم پیدا نمی کند. پس مرگ باید وجود داشته باشد تا زندگی بتواند خود را بنمایاند>>>

BOOK

Why Do We Believe? II

Even if God exists, why should he be worried about us not believing in him?

25-Aug-2012
Believing in God/religion continues to survive despite steady improvement in human intelligence and the incessant challenges to faith presented by science and its unaccommodating new discoveries. Contributing to the kinds of things we believe in are factors such as the environment in which we live, family and peer pressure, culture, and life experiences. It seems that believing in God and consequent adherence to a religion is your choice by default>>>

شعر

باران خواهم شد
25-Aug-2012 (3 comments)
خاکسترم به باد سپرده ميشود
ذرات وجودم به آسمان ميرود
آه و آبى بهم ميپيوندند >>>

شعر & هایکو

از  بیخ مادرم

برای مادرم مهین

22-Aug-2012 (3 comments)
تف کردی مرا
بیرون مام وطن
اما من
بیرون نمی شوم
از اندرون مادرم >>>