HERITAGE
"Ancient Iran" on its way into public libraries in North America
When the idea of producing high quality books for young readers about Iranian history and culture was conceived, one of the first and most important goals was to get these books into public and school libraries in North America. For many reasons beyond the scope of discussion here and despite the importance of Iran in the world stage for centuries, Iranian history does not have its rightful place amongst the history of civilizations. When the book was first published, my daughter sent a copy of “Ancient Iran” to her Professor of Ancient Near Eastern studies at our local University. The response was “Great, I did not know Iran was this fascinating, maybe I should include some topics from Iran in my course”.
>>>
POETRY
کود نوشته هایم را
بر ریشهء باورها میریزم
و در اطاقکی گسترده به جنگل
نقب می زنم از گذشته تا حال
آه که کرم عمر
چه بی رحمانه آرزوهایم را پوسانده است!
>>>
POETRY
Mystery of wisdom
Turns on,
Beauty of logic
Just adds on,
This thread woven in heart,
But matured in time
>>>
STORY
A Jew lends someone money, the borrower can’t pay it back so the Jew demands a chunk of flesh in payment. This isn’t Shakespeare’s Merchant of Venice; it is a story from Iran’s Chaahaarmahal and Bakhtiaari province. The subtleties of this anti-Semitic characterization are explored reasonably well in Shakespeare’s work, so we’ll move on to the legal adventures of the protagonist: the idiot who borrowed the money. He was simple man who at an old age resolved to improve his lot in life. The Jew was a neighbor who according to the story had amassed his wealth in “many different ways.”
>>>
POETRY
The last time I heard you say
Oh, the last words I heard
in the dark, almost a dream
the words I thought you said:
"If you hear me coming
through these four empty walls
If I won't bring you flowers,
I'll get you something red.
>>>
PEOPLE
Photo essay: Qazvinis in the old days
by Qazvin Photographers Group
>>>
LOSS
اجازه بده امشب دعا کنم که پیدایت بکنم
باید ترا پیدا کنم تا قبل از اینکه دیر بشود! باید گردش بالهای ذهنم را روغن کاری کنم تا به وقت گردش ملخک های بادبان کاغذی ام به سائیدگی دچار نشوم .باید قبل از اینکه گم ات می کردم خوب فکر می کردم تا به وقت گشتن سوراخ و سنبه های راه رفته ات پیدا و ناپیدا نشود دست و دلم. باید محکم بغلت می کردم و نمی گذاشتم از کف انگشت هایم بلغزی و مثل آب در کف ماسه ای فرو بروی و نشانه های خشک شدنت هم معلوم نشود بر دست های خاک- ماسه های من! خوب یادم مانده که وقتی در ورای خاک - ماسه های نرم دست هایت را رها کردم لحظه ای به آسمان نگاه کردم و خدای مهربان حتی نگاهم نکر
>>>
POETRY
مثال شکوفه ای
مستانه زعطر زندگی
در گردباد زمان پرپر زده ام.
مثال رستمی
سر گشته ز هفتخوان جهان
بی ریا و با توان جان باخته ام.
>>>
BEAUTY
Photo essay: Iran and Iranians
by Abbas Rahbar (HORIZON)
>>>
PARIS
A beloved to fall in love with again and again
Paris – not a word, but a sentence, a statement – nay, a novel, a trilogy – an anthology, an intricate and detailed mélange of stories, short and long, events unraveling along winding roads and narrow sidewalks – lives, moments, glimpses of miracles – definite and infinite, eternal and ephemeral. Paris more than words – much more. The plane approaches Charles De Gaulle airport. Captain’s voice comes on to announce the descent of the Air France flight from Washington to the City of Lights. It is close to 6 a.m. local time as I peek out of the window to watch the Femme Fatale wink and welcome me into her arms once more
>>>
REVOLUTION
Khomeini’s resolve was unrelenting
In the autumn of 1978, everything started to fall apart. The rebellion spread to universities, then schools and finally to factories, offices and even the oil industry. Widespread strikes paralyzed most government functions and large-scale desertions weakened the armed forces. In secret, Shah was terminally ill, but would not relinquish any real power to his hand picked governments or even the army generals. During the past 15 years of his despotic reign, every decision and action was so directly dictated by him, that the whole country fell into a state of convulsion, as he was being tormented by an incurable cancer and an implacable enemy
>>>
STORY
از مجموعه "ماجراهای عجیب"
به آبادی نزدیکتر شدیم. هوا خنک بود. هر دو کاپشن مشکی به تن داشتیم. نقابهای مشکی تا روی بینی هایمان را پوشانده بود و چشمهایمان از سوراخهای نقاب بیرون زده بود. در سیاهی شب محو بودیم. کوله پشتی وسائل مورد نیاز دست رضا بود. وسائل فلزی را در کوله پشتی با دقت میان پارچه پیچانده بود تا بهم نخورند. رضا ایستاد و به طرف من برگشت. به او رسیدم. زیر لب گفت: " دیگه چیزی نمونده..." دست راستم تو جیبم بود. به آرامی تپانچه را لمس کردم. سرد بود. از پهلو به صورت رضا نگاه کردم. تو سیاهی شب نیمرخش مثل شبح بود، شبحی که ماسکی سیاه به صورت داشت. ریشهای جو گندمیش از کنار نقاب بیرون زده بود و گاهی برق می زد. دوباره راه افتاد. دنبالش رفتم. کم کم به آبادی رسیدیم. قرار بود نیم ساعتی زیر درخت بزرگ نارون بیرون آبادی منتظر بمانیم تا ساعتی از نیمه شب بگذرد، بعد عملیات را شروع کنیم
>>>
POETRY
می بارد به روی شکوفه ها
بارانی پر از راز, از ناگفته گفته ها
چه نجیب است این باران , چه مهربان
رنگ بخشد و شادی به هر فرد , هر زمان
آن چنان ساکت است باران که پرنده ها
فراموش کرده وجودش , چقدر شلوغی می کنند
آنچنان آهسته باران می رود که تو با گام چندین
می توانی راحت بگذاریش در دام سنگین
>>>
SWIMMING
وقتی توی اتاق خوابم جلوی آینه رختامو می کندم که مایومو بپوشم، تو آینه دیدمش
شنبه صبح وقتی داشتم ناهار درست می کردم، افشین زنگ زد و گفت سرما خورده نمیتونه بیاد. گفتم "تو چله’ تابستون چه وقت سرماخوردگیه، طفلکی!" سر ظهر آمد. پسر بیست و پنج شش ساله’ خوش قد و بالایی بود و موهاشو پشت سرش دمب اسبی کرده بود. نهار آوردم. یک پارچ سانگریای خوشرنگ و خوشمزه هم درست کرده بودم که با هم می خوردیم و گپ میزدیم. صحبتمان بعد از نهار به خانواده اش و تحصیلش کشید. دانشجوی دکترا بود. تعجب کردم. گفتم حتما خیلی باهوشی! لبخند خجولی زد. نمیدونم چرا شیطون رفته بود زیر پوستم و دلم می خواست سر بسرش بذارم. پرسید "افشین خان نمیان؟" تازه یادم افتاد بهش بگم افشین سرما خورده. یادم آمد بهش گفته بودم میتونه بره استخر. گفتم "دلت می خواد بری شنا؟" گفت "تنهایی؟ نه." گفتم "باشه منم باهات میام."
>>>
POETRY
You cross your 't's and dot your 'i's
And there is no missing hump in your 'm's
You loop your 'y's, 'j' and 'g's
And your words do not fall below the lines
Your paper shines like marble
And your words are deeply etched
As if you were a rock climber
Who pounds the nail in the rock
To make steady footholds
>>>
POETRY
For International Women’s Day
On the splendid plateau of my land
For the last thirty years of choked breath
Cloaked bearded men of Islamic brand
Time-traveller tyrants from old Arabia
Have planted phallic bars of Sharia Law
And celebrated dark demons of deceit
With dictators of worst kind in command
>>>