ما که در سوگ حبیبان لاله-باران-سینه ایم
از جمال رویشان شب بو و نسرین داشتیم
>>>
هر چه که گفتندمان: "یار تو همزاد دل است"؛
ما غلط ورزیده، چشمی سوی پروین داشتیم.
>>>
دوش گفتم پیک پیغامش چو دیدم دل-پریش:
"ما به آرام آوریم هر قلب ناآرام را".
>>>
از همان لحظه که در دام بلا شد چهری
ماه و خورشید گواهند سعادتمندم
>>>
چون که جمله محو یک دریا شویم
من و تو دیگر ندارد اعتبار
>>>
چرا استاره های این بشر هرگز صلای مهر میهن برنمی دارند؟
چرا شبهای او از ناامیدی تیره و تارند؟
>>>
روشن از انوار یارم خوشۀ خورشیدها
تشنگان ماه رویش خرمن ناهیدها
>>>
تا زخم دوران خوره ام؛ از زخم خود پی برده ام
صلحی خجسته اینچنین از گیرودارم می رسد.
>>>
چهری اندیشه گر خانۀ ایمان ماییم.
>>>
می نه تا این میکده باز آمدیم
در پی شربی پیاپی بوده ایم
>>>
رنگ در پیکر پنهان معانی جان داد.
عشق در قالبک هندسه مرگی سرد است.
>>>
آفتابا؛ بی محابا بر سرخاکم بتاب
تا بدانندم جهان احوالجویی داشیم
>>>
چه حال افتاده است او را که در گردون دون چهری،
رها از بند بدنامی و از نام آمده ست امشب؟
>>>
طور من از لرزه هایت خوانده ام
یک اشارت میهمانم می رسد
>>>
مادرم روشنی روز خراسانی بود:
پرتو افشانده ز پرواز فلق تا به شفق
>>>