POETRY
Emily Dickinson calls “hope” a bird
Who has perched in her soul
And without asking for seeds
Sings incessantly.
>>>
POETRY
Say ants.
What made them small is time.
They are old.
They've seen catastrophes
that dwarf all our storms combined,
seen burning heat, bitter cold.
>>>
POETRY
Unexpectedly, sun is rising on your shoulders
As you come from a long road of battle
While the blood is flowing from our ears
With the bad news penetrating day by day in our soul
While sorrow caves in on our lips and our chest
>>>
شعر
در حضرت تو غرق گناهم ای دوست
روی سیه ام بود گواهم ای دوست
از موی سپید خود ندیدم ثمری
من ماندم و این روی سیاهم ای دوست
>>>
POETRY
The night is half over in Texas
And it is past midnight in New York.
The day is opening its eyes in Sweden
Only in the City of Angels
Does the night not leave me alone
>>>
شعر
من رایام را به زباله دان ِ بطلان ٔبر نخواهم ریخت.
من با شما
-ای بانیان ِ خون به کامی نسلها ! -
پیمان ِ هم روی نخواهم بست
>>>
شعر
یار آمده ای درد دگر جای تو نیست
ای مرگ برو که جای یغمای تو نیست
امشب گل روی دوست مهمان من است
ای غصه برو، غصه فردای تو نیست
>>>
شعر
فردا
پشتِ دروازۀ شهر جمعشدند صدها
حقجوی و كینهخواه
خدایان میخندیدند
راهیان از غلظتِ نور
>>>
شعر
ای وای دلم که رفته از دست دلم
هرکس که بدل نشست بشکست دلم
دیوانه دلم اگر کمی عاقل بود
افسار گسسته دل نمی بست دلم
>>>
POETRY
On my balcony
There are three things
That make my day:
Wind chimes, a red rose and a stationary bike.
>>>
شعر
امشب هوس باده لعل است مرا
کی باده انگور کند مست مرا؟
مائیم و حضور یار و نوش از قدحش
یک همچو شبی کجا دهد دست مرا؟
>>>
شعر
حافظ شیرازی جونوم، قند عسلی،
ابروتو به من بنما تا شوم راضی
ابرومو می خوای چه کنی بی آبرو خانوم
خَم تو دنیا زیاده، اینم مثل اونه
>>>
شعر
اگر حافظ جای من بود... بجای اینکه بگوید:
«الا یا ایهالسّاقی اَدِرکأساً و ناوُلها
میگفت:
الا ای مرد بار تِندِر بجان جمع کلفَت ها
>>>
شعر
پرده تمدنش را کنار زدم
تا آبشاری از مرمر سپید نمایان شد.
دستهای زمخت و تیره رنگم
با هیجان سرگرم ستایش آن اعجاز شدند.
>>>