POETRY

خانه خالیست
04-Feb-2011 (10 comments)
به عبث می کوبم
‫در این خانه که در آن کس نیست
‫در پس پنجره
‫تصویر گناه آلود آدمکی میسوزد
‫که به من مینگرد و صدا میزندم
‫که برو خانه تهی ست ‫ >>>

WOMAN

Kaniz

Kaniz

Photo essay: Wife, mother and artist on Hormoz Island

by Ahmad Nadalian
02-Feb-2011 (9 comments)

>>>

WRITER

Emerging Azarin

Emerging Azarin

Photo essay: Celebrating with Azarin Sadegh, PEN Emerging Voices Fellow

by Nazy Kaviani
02-Feb-2011 (32 comments)

>>>

GIANTS

غول غرق شده ی جزیره

دیگر از هیچ غولی نمی ترسم چون می دانم همه ی آنها قلبی دارند به وسعت تمام مهربانی های جهان

02-Feb-2011 (4 comments)
اصلن مهم نیست که درست همین حالا پرنده ای از بالای سرت می گذرد، بی آنکه حتی نگاهت بکند. اصلن مهم نیست که در کناره های ساحل جزیره غول عاشقی غرق شده باشد بی آنکه حتی صدای آخرین آخش را شنیده باشی. اصلن مهم نیست که تو درحال گذار از وهم تاریخ گذشته ای باشی که حتی هجاهای بی صدایش خاطر عزیزت را مکدر کرده باشد. درست همین حالا دو کودکی را به یاد می آورم که پدرشان سر دار رفته است>>>

POETRY

Muir Woods

To my grand son Brayden Arthur, to love nature

02-Feb-2011 (one comment)
I feel a part of the woods,
I feel the heartbeat of the forest
I can imagine I am a Redwood
Weathering thousands of years of storms
I pick at a clearing where so many of my brothers and sister were cut down >>>

TANZ

اعدام را شرح دهید

هر صبح که بیدار می شویم مصادف است با آخرین سحر از زندگی یک متهم یا چندین متهم

31-Jan-2011
یکی از خواص اعدام اعمال قدرت و ایجاد ترس در بنی بشر است و ایجاد ترس در مواقع افول دولت فرخنده و فقر مردم برای بقای نظام بسیار واجب و ضروری می باشد. از این رو آمار اعدام ها در کشورهای دیکتاتوری همیشه بالا می باشد و در دوران خشم و فقر مردم این آمار بالا و بالاتر می رود. حکومت های اقتدارگرا با توسل جستن به اعدام و به خصوص اعدام در ملاء عام میزان ترس را در کنه وجود مردم بالا برده و مدام بر عمر حکومت خویش می افزایند>>>

POETRY

Mesr
31-Jan-2011
I have a simple question
addressed to the rulers
I only vaguely know.

I'm asking on behalf
of those whose wealth
is stolen continuously,
>>>

STORY

مورچه های آرژانتینی

مورچه ها بخشی از زندگی مردم "جزیره" شده اند. می بینی و نمی بینی شان

31-Jan-2011 (4 comments)
فکر به نابودی مورچه ها برای خیلی از مردم شهر به نوعی سرگرمی و بهانه ی زندگی تبدیل شده و برخی از شهروندان اصولن از حضور مورچه ها نگران و پریشان نیستند؛ خوب جانم! مورچه ها هستند، چه کنیم؟ این بیچاره ها سرشان به کار خودشان بند است و آنقدرها هم که گفته می شود، آزاری ندارند! فکر نمی کنید اگر مورچه ها را زیبا ببینید، گاه مفید هم بنظر می رسند؟! >>>

IRAN

The Dawn of Life

The Dawn of Life

Photo essay: People and places

by Ebrahim Baraz
30-Jan-2011 (6 comments)

>>>

POETRY

Phone book
28-Jan-2011
Yesterday, I opened my phone book
Looking for a friend’s number
When I came upon another friend’s name
That was needed no more >>>

POETRY

کتابچۀ تلفن
28-Jan-2011 (2 comments)
دیروز به سراغ کتابچۀ تلفنم رفتم
برای یافتن تلفن دوستی
به نام دوست دیگری برخوردم
و آن را با اشک پاک کردم >>>

LIFE

Boston

A man needs rules

26-Jan-2011 (one comment)
You've got to leave room in romance for people to not know what they're doing. I understand that. You've got to leave room for people to feel whatever they feel and act in a moment on account of that. I know it. I know it and I am generally in favor of it as a rule. I was sitting in Martin Mack's on Haight Street at 7:30 on New Year's Eve and I fell into a conversation with a girl who was also there by herself. We talked a little and danced a little. It was New Year's Eve>>>

STORY

 آقای اسکات

من دل در گرو آن پیرمردی دارم با ریش سفید و بلند که کتابش را زیر بغلش گرفته

26-Jan-2011 (2 comments)
خانه من درست در تقاطع سه چهارتا خیابان مهم واقع شده که همگی ختم می شوند به یک میدان کوچک. با خودم فکر می کردم چطور وسط تقاطع به این پیچیدگی فقط یک میدان کوچک ساخته اند. میدان کوچک است، خیلی کوچک ولی یک مجسمه بزرگ و با شکوه وسط باغچه قشنگش کار گذاشته شده. مجسمه برنزی از یک سوار دلاور با یک اسب بزرگ زیبا>>>

FASHION

Unique, like the rest of us

Unique, like the rest of us

Photo essay: Modeling portraits

by Ali Karbassi
24-Jan-2011 (7 comments)

>>>

STORY

The Suicide Note

The dust burned my eyes and choked my throat. I wanted to throw up

23-Jan-2011 (15 comments)
The books were piled on the floor, and on my desk. I added a label to each pile, so Auntie would know what to do. The stack of encyclopedias was the tallest; the concrete proof of my tendency to learn about archaic cities, non-existent countries, dying volcanoes, or to imagine dead men’s lives. I leafed through my art books, and my heart beat faster as I discovered a new painting of Chagall that I hadn’t seen before; a man in tuxedo held the hand of a woman in pink, smiling, but the woman was floating in the air and the man didn’t seem surprised by her ability to fly>>>

POETRY

فرصت
23-Jan-2011 (2 comments)
در پهنه ی زمان
مستانه می دود
پای بر زمین می کوبد
شیهه بر می افرازد
در جاده ی عمر
مرا میجوید >>>

POETRY

A razor in my heart
23-Jan-2011 (6 comments)
Dressed in the misery of exile
In this unforeseen frosty winter
I witness how my sighs slumber
Freezing into spotless snowflakes >>>

LIFE

Putting a Smile

Putting a Smile

Photo essay: People, Nature...

by Mina Doroud
21-Jan-2011 (6 comments)

>>>

LIFE

درون شکافی در ساعت یک و بیست و سه دقیقه ی بامداد

این روزها از دایره عادت گذشته ام خارج شده ام. به جاده ای پا گذاشته ام که اصلن به هیچ عنوان بی انتها نیست

21-Jan-2011 (8 comments)
این روزها هر کاری که دلم می خواهد انجام می دهم چون به جادوی بزرگی دست یافته ام که توان حتی به کلمه رساند نشان را هم در خودم نمی ببینم. اصلن چرا باید به زبان بیاورم وقتی این همه آسان پیچک درونم را باز می کند و کاری می کند که حس کنم راه نفس کشیدنم بازتر شده>>>

POETRY

جیرجیرک
21-Jan-2011
نه، این شب نیست، جیرجیرک نیست، باروت نیست
آب انباری ست
که همه شب
از آن، جرعۀ آبی، میهمانان شبانه را دعوت می کنم
نه، این همه نیست، و باری لباسی ست از شب
>>>