POETRY
تو به من میگویی
ارزش من نصف تو است، ملا.
من به تو میگویم
هستی تو مال زن است، ملا.
تو به من میگویی
تاب تنم فتنۀ شهر و دمن است، ملا.
>>>
POETRY
چه فرق بین من و بین کور مادر زاد
که روی ماه تو دیدن نباشدم آزاد
مرا نیاز به این دیدگان روشن نیست
که چشم بسته به پای تو میتوان افتاد
بگیر جان من ای بهترین بهانه عمر
که بی تو یک نفس از عمر هم حرامم باد
>>>
POETRY
Contrary to the general malaise
last night, on my ornate roof,
I fell asleep looking out to the smog
that hides this monster
that eats mud and lives
that stretches out from the mountain
its bony fingers under the asphalt
propelling cars ever farther.
>>>
POETRY
WE are not a people of pure virtue
THEY are not a people of pure hate
We exist together yin and yang-like
Wedded to our common human fate.
Can the mirror’s image be avoided…
Should our Other ever be denied?
There is no escaping from our knowing
Of the battles being waged inside
>>>
SATIRE
Illustrating the Iranian movement
by Mana Neyestani
>>>
CONFESSIONS
اعتراف گیری به نظر نمی آید بتواند کوچکترین وحشتی در میان مردم ایجاد کند
در ایران معاصر اعتراف گیری تاریخچه ای دیرپا دارد و در رژیم سابق و فعلی به وفور مورد استفاده قرار گرفته است. پرویز نیکخواه، کورش لاشائی، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، و پرویز قلیچ حانی از معروفترین قربانیان پروژهء اعتراف گیری در رژیم پهلوی به شمارمیروند. پرویز نیکخواه در دادگاه به عنوان یکی از عوامل طرح ترور محمدرضا شاه در سال ۱۳۴۴ به ده سال زندان محکوم شد و مدت شش سال در مقابل فشارهای ساواک ایستادگی کرد ولی به یکباره مقاومتش در هم شکست و در ششمین سال زندان به جرم خود اعتراف کرده و شروع به همکاری با رژیم شاه کرد. پس از آن بود که از کسوت یک قهرمان خارج شده و حتی بین همفکرانش در گروه های چپ نیز به عنصری منفور و خائن بدل گشت
>>>
STORY
زنم با حالتی تمسخر آمیز لبهایش را غنچه کرد و گفت: با سفر دو هفته ای به آسیای جنوب شرقی چطوری؟
تا آقای زنگنه را دیدم زود فهمیدم که حالش خوش نیست. زنگنه بنگاهدار محلمان است. مردی جاافتاده که در کار جوش دادن معاملات خرید و فروش و رهن و اجاره املاک ید طولانی دارد. همیشه اورکت سبز آمریکایی که 25 سال پیش در تهران مد بود، می پوشد. سبیل هایی به سبک چارلی چاپلین دارد با قدی کوتاه، چشمانی زنده و قهوه ای و پر از شیطنت ، همواره پر جنب و جوش. مدیریت خوبی دارد. کارها را خیلی راحت تقسیم بندی کرده و هر مشتری تازه واردی را به مسئول مربوطه ارجاع میدهد.آپارتمان های اجاره ایی، فروشی، خانه، مغازه ، ویلایی، زمین بایر، زیر پله، اطاق دانشجویی ، مجردی ... هر کدام تحت مباشرت فردی که زنگنه با توجه به خصوصیاتشان گزینش کرده است
>>>
POETRY
I put on my shoes and run downstairs,
all the while wondering,
Just how large will the protests will be today,
as they grow and shrink from evening to evening,
like some sort of new weather phenomenon
that has settled on the corner of Wilshire and Veteran,
unable to pass over the tall white building just behind
>>>
POETRY
یادبود کشتار سال ۱۳۶۷, به بازماندگان کشتار
امروز
قرنیست از آن
امروز موهایم
با برفها همنشینند
لیک هنوز
تمام سلولهایم سر به دیوار میکوبند
با آن یادها
آن فریادها
>>>
POETRY
This wretched heart of glass
Aches with each beat each pulse
Enfolded in pure silk net
The silk net is tight and strong
Won’t tear, expand or let go
Slowly squeezing the breath
Out of this heart that aches
>>>
POETRY
Simin Behbahani's poem in English & Persian
by Translated by Korosh Khalili
A much unconsidered thought: “in this rotten land,
What can captives do, with shackles of confinement?”
To run with shackles, that’s a skillful deed,
Else the ball runs freely on the princes’ field.
Many such imprisoned, like the golden Sun,
Have laughed down on comedy of these showmen
>>>
LITERATURE
... in Sadegh Hedayat’s “Stray Dog” 1
“Stray Dog” is one of Hedayat’s best psycho-fictions and one of the most moving pieces he ever wrote. It is tempting to say that it is a fictionalised version of his youthful essay, “Man and Animal”. Its text and outer layer certainly represent an authentic and unmistakable fiction by the author of that essay and its sequel,
The Benefits of Vegetarianism.
2 It is true that Hedayat never ceased to condemn cruelty and injustice to animals in every possible way: both by word of mouth and by the pen.
3 In his fictional works, these sentiments find strong expression especially in “Stray Dog” and in “Alaviyeh Khanom”, here in the scene when the coach horses fall down
>>>
POETRY
Long before your death,
not far from your birth,
you possess the borrowed gift of one breath.
From that moment forth,
you become the target of celestial deceit
in the hands of a sanctimonious fleet.
>>>
POLICE
مادر بزرگ احساس کرد مامور جوانی در وسط خیابان افتاده و پسران و دختران خشمگین بر سر و تنش می کوبند
مادر بزرگ با علاقه وی را به داخل خواند و در حالی که پلیس جوان نا نداشت قدم از قدم بردارد، یقه کت نظامیش را گرفت و تمام هیکل جوان را به داخل کشید. در مقابل اعتراض بقیه که می گفتند : مادر! مواظب باش ! خطرناکه ! اصلاً توجهی نکرد. خانم طباطبایی دوباره اعتماد به نفسش را باز یافت. دست انداخت گردن پلیس و او را که نمی توانست راه برود تا پای آسانسور برد. با مهربانی و مهارت یک پرستار وی را از آسانسور پیاده کرده و داخل آپارتمان برد. داخل اطاق پذیرایی ، روی کاناپه خوابانید. برای روحیه دادن به پلیس شروع به حرافی کرد. اول از همه اسمش را پرسید. گفتی که هوشنگی چه خوب من هم یک نوه دارم هم اسم تو. راستی چند ماه خدمتی؟ کی ترخیص می شوی؟ از این بالا نگاه میکردم ، خیلی دست و پا چلفتی هستی. اینها چیه به خودت آویزان کرده ای؟
>>>
POETRY
First they came for monarchists
and I did not speak because I was not a monarchist
Then they came for Kurds
and I did not speak because I was not a Kurd
Then they came for the left
and I did not speak because I was not a leftist
>>>
FAIRY TALE
"The Thousand and One Nights" adapted for our times
A hundred noblemen and their ladies froze in admiration when she entered the ballroom. The orchestra stopped playing; a violin bow clattered to the floor. Prince Iran let go his waltz partner in the middle of a twirl, causing a screaming heap of satin, hairdo, and shiny baubles to spiral undignified into the crowd. What dazzling beauty stood at the door? Prince Iran bowed, inviting her to dance. The couple was the talk of the party until midnight--even more so at exactly midnight. But in the end he didn’t marry her, as is the custom with princes and Cinderellas. You see, her name wasn’t Cinderella. Her name was Democracy.
>>>
POETRY
We are
A family of five… (million)
Scattered by our former home’s explosion
Looking for a large fixer upper house to rent
Or rent-to-own,
in South-Western Asia, preferably
Resting high on a plateau, close to green cities,
vast deserts, historic sites.
>>>
POETRY
Performed at UCLA, Global Day of Solidarity
Shhhhh…
she whispered through the crack in the wall
Listen!
Do you hear me?
I am still here!
I am still here!
Do you hear?
She stretched her hands outside…
Less than 5 minutes
>>>
POETRY
لعنتی باز آمد این سرمای وحشتناک و سوزان
کوچهها پر شد دوباره از لجن از آب و گل از برف و باران
باد چون شلاق دژخیمان زندان
می نوازد صورت مهتابی و زرد فقیری
کز پی یک لقمه نان
سگ دو زند در طول و پهنای خیابان
>>>