POETRY

کبوتری پریده‌ام
11-Jan-2010 (4 comments)
به ره نشسته‌ای چو من، نترسد از ملامتی
ز جان گذشته کی‌ کند، هراسی از شماتتی

ز دست یار بی‌ خبر، که کرده سر به زیر پر
دگر به جان مختصر، نمانده استقامتی >>>

POETRY

Haikus on the Green Movement
09-Jan-2010 (8 comments)
the dead of winter
warmth in the Sunshine Café
earl gray tea and cake
 
my laptop is on
Iran on BBC world
riots, blood, fire >>>

POETRY

هیولای بمب اتم
05-Jan-2010
تو دانی چه آمد سر شورَوی؟
که اصرار میکرد بر کجروی

چو تاریخ و وقت مقرّر رسید
نظامش ز گیتی یهو وَر پرید >>>

POETRY

افتادن
02-Jan-2010 (2 comments)
امروز افتادم
تا باز امروز
از افتادن حرف بزنم:  
از این لحظه بی ادعا
ساده، وقتی که خدا
زیر پای آدم را خالی کرد >>>

POETRY

Grandmother
31-Dec-2009 (4 comments)
Married at fourteen,
Her half-blossomed bosoms
Literate in cooking and cleaning--
My mother, her first daughter
At nineteen,
Clinging to her apron-- >>>

POETRY

وحدت
22-Dec-2009 (6 comments)
هم باده و هم ز باده مستم
خود می‌‌منم... ار چه می‌‌ پرستم

هم میوه تاک باغ عشقم
هم حارث تاک و داربستم
>>>

POETRY

Setting up the board
22-Dec-2009
"Dear shadow, you have keen eyes.
You looked while I ran,
tell me what you've seen."

"I've seen our path cut through
a crowd's agitation. One by one,
they want to say what they mean.
>>>

POETRY

My Cosmic Tree
16-Dec-2009 (2 comments)
A twelve-year-old radiating heaven
I’m sitting high up in a huge walnut tree
standing in its glory in the midst of
Grandma’s orange orchard under
a roasting summer sun
on the shore of the
Caspian Sea >>>

POETRY

مترسک
13-Dec-2009
پایمان را کشیدیم فرسخها
تا بقدر جاده ای دراز شود
و آهوان خسته از آن بگذرند
دستانمان را بلند کردیم
از زمین تا سقف آسمان >>>

POETRY

اگر بیدار.....
13-Dec-2009 (3 comments)
در حالی كه حق فریاد
بر مکث  حنجره
رویای خروج را دور می زند
و خمیازهء پرسش
هوشیاری پاسخ را
یاغی گری می خواند >>>

POETRY

مزد رسوایی
11-Dec-2009 (6 comments)
آنکه دیوانه و رسوای جهان ساخت مرا
دیده بر دیده من دوخته نشناخت مرا
مزد بد نامی‌ و رسوایی من بود که دوست
این چنین راحت و بی‌ دغدغه پرداخت مرا >>>

POETRY

A Preacher and a Sly!
11-Dec-2009 (19 comments)
The long road slipped
on a patch of frozen time
I hit a moving memory
The pain saw the crime
It took me in
Sat me in the back seat of the regret
In between a priest and a silly vagrant >>>

STORY

تکه ای از ماهی های یائسه

روزها مارسیا برایم زنی است که قرص های ضد بارداری اش را به چاه کنار خانه می اندازد تا ماهی ها زاد و ولد نکنند

09-Dec-2009
شمع های کنار در را به کناری گذاشتم تا برای روشن کردن شان فاصله مابین پنجره و در را کمتر بکنم چون مارسیا قبل از اینکه پرده های یشمی را به کناری بزند یاد آوری کرده بود که کبریتی برای روشن کردن شمع های خانه نداریم پس تا قبل از اینکه تاریکی خانه را بغل بکند دست راستم را به داخل صورت خورشید انداختم تا آتشی برای روشن کردن داشته باشم. کاغذ های دیواری پوسیده را از دیوار کندم تا چیزی برای آتش روشن کردن داشته باشم!>>>

POETRY

Gold
09-Dec-2009 (one comment)
Gold is so soft.
As soft and as cold
as your unblemished skin,
as thin as your hair.

Gold is heavy.
Surprised you
when you tossed it in the air
then rushed to follow.
>>>

POETRY

I Have Someone in Calgary
06-Dec-2009 (2 comments)
I have someone in Calgary
Who is still thinking  of me.
When I saw her in Tehran
She was waiting for a child.
We went to the front yard at night
To count the shots of firing squads >>>