STORY

ملافه های نور

سبزه ها را کنار زد. در چادر گندم، کنارم دراز کشید

22-Jan-2010 (3 comments)
آفتاب به ملایمت ملافه ی نورش را به روی ما کشید و در سایه روشن باد خنک هر دو به خواب رفتیم. مورچه ها از سر و روی ما بالا می رفتند. پاهای کوچک شان رد پا بر جا نمی گذاشت. همه چیز روال عادی خودش را طی می کرد. سالی و من در رویای خوش زندگی فرو رفته بودیم. تلنگرهای باد و دست های گیاه کنار دستمان خوابمان را آشفته نمی کرد. ثانیه ها و دقیقه ها می گذشتند. در معبر نور خورشید به بالا می رفتیم. دست های یکدیگر را گرفته بودیم. هیچ فشاری در کار نبود. فقط لمس بود و لمس! >>>

POETRY

رستاخیز

برای سهراب

22-Jan-2010 (one comment)
سرو گونه
            تندیس قامتی از بلند ِ استقامت است،
ریشه در ژرفا و
                 سبز و سیراب و
طراوت سرشت! >>>

POETRY

Already dead
20-Jan-2010 (6 comments)
touch of thoroughness
beauty is painful
I nurse nothingness
 
swaying sunflowers
meadows of blue, green, orange
loneliness, gunshot >>>

HERITAGE

The Persians

The first Iran-based civilization was created by the people of today’s Khuzestan

18-Jan-2010 (3 comments)
Fifty thousand years back, a group of Africans moved into Asia and Europe. When the last ice-age ended 10,000 years ago; a group of those migrants created the first world civilization (Sumer) in today’s Iraq. Later on, the Sumerian civilization was flooded by waves of Semitic immigrants (forefathers of today’s Jews and Arabs) and at about 5,000 years ago, morphed into the Akkadian civilization. The Akkadians in turn were defeated and absorbed into the Assyrian and Babylonian states>>>

REVIEW

This moment it is

Arash T. Riahi's "For a Moment Freedom"

18-Jan-2010 (one comment)
For a Moment Freedom tells the story of three groups of heroes, a communist family with a son, two young hip friends with their cousin’s two children, and a simple Kurdish man and an Iranian man, who become good friends after living in Turkey for too long. They all reside at a rundown hotel in the ghettos of Ankara. They share the same daily schedule: going to the UN headquarter, standing in the line for 8 hours to talk to someone in charge and being told to go back home and come back the next day>>>

POETRY

Perseus Rex
18-Jan-2010 (2 comments)
As I daydreamed in class
I often wondered about the face
hung over the blackboard
above Ferdowsi's famous rhyme
on wisdom being power.

But power is a funny thing.
Never a mean to an end,
it permeates your core.
>>>

ART

Beauty is Truth

Beauty is Truth

Photo essay: National Gallery of Art, Washington, DC

by Jahanshah Javid
16-Jan-2010 (15 comments)

>>>

HAITI

We need a different world

The reactive responses to crisis are no longer satisfying to impartial good citizens

16-Jan-2010 (3 comments)
As, at the safety of our living rooms, we witness the story on magnitude of devastation in Haiti unfolds, it is also an opportunity for us to bring this crisis down at our personal level. I see this is as an opportunity to reflect on life, all aspects of it – our family, friends, country, world at large…and the fragility of it. How one can be a help? That is an immediate and constant question that perhaps no matter how we try to bury it behind forgotten minds – it does persist>>>

STORY

جنگ جنگ تا پیروزی - فصل سوم

جام زهر

16-Jan-2010 (7 comments)
سال ۶۷ با موشک باران شهرها آغاز شد. واحد شیمیایی- موشکی- هسته‌ای سپاه تو اسفند ماه و از سر خریت، سه فروند به سمت بغداد شلیک کرده بود؛ که صدام طی ماه بعد، با سیصد تا اسکاد پاسخ داد! گل بود، به سبزه نیز آراسته شد. به ناچار، منیژه و پدر و مادر عیال رو فرستادم شیراز منزل دایی جان، ولی‌ خودم بخاطر مدیریت شرکت دارویی، تهران نشین شدم. از سرپرستی بنیاد مستضعفان هم بخشنامه آمد که، "اگر هر روز هم موشک از آسمان ببارد، حق ندارید تعطیل کنید!" >>>

NOVEL

حرامزاده - 3

بستر با شکوهی که در اتاق بود نشان می داد بهرام به مسئله خوابیدن اهمیت زیادی می دهد

16-Jan-2010
دو ماه از آشنایی بهرام و الهه می گذشت. کمابیش یک روز در میان یکدیگر را می دیدند. آغاز ماه آذر سال هزار سیصد و هشتاد و یک خورشیدی برابر شده بود با نیمه رمضان سال هزار و چهارصد و بیست و سه قمری. الهه هفت روز نخست ماه رمضان را بسبب گرفتار شدن به عادت ماهانه اش نتوانست روزه بگیرد. اما پس از آن روزه گرفت و دوباره نماز خواندن را از سر گرفت. اما ماه رمضان امسال برایش آن حال و هوای رمضانهای سالهای گذشته را به همراه نداشت>>>

POETRY

انحراف
16-Jan-2010 (2 comments)
می توان اشک ها را با پودر لبخند در صورت پنهان نمود
می توان دلتنگی را پرواز داد به سمت کوچ
می توان بر ناباوری لباس ایمان پوشاند
می توان در اوج وحشت
حماسه نبرد سرود >>>

ART

Sumbatisms

Sumbatisms

Book on Iranian-Armenian watercolorist Sumbat

by Armen Der Kiureghian
14-Jan-2010 (9 comments)

>>>

STORY

امامزاده مار

چوپان و همسرش عمر خود را در خدمت امامزاده مار گذاشتند

13-Jan-2010 (16 comments)
آفتاب نیمروز به داغی‌ میتابید ولی‌ زمین هنوز از بارانهای شبانه نم داشت. دخترک نجوا کنان به دنبال نوای دور نیلبک از جویی به جویی میجهید. پسرک چوپان بود و از این دنیا جز آن نی و عشق این دختر چیزی نداشت. آنچه که معشوق در نی میدمید دخترک همان زیر لب میخواند. مگر این دنیا زیر و رو میشد اگر پسر سر و سامانی داشت و یا زمانه طوری بود که کدخدا دخترش را به همسری چوپانی میداد. به پسرک که رسید دختر مات معشوق پایش به سنگی‌ گرفت و به زمین گل‌آلود افتاد. پسرک دوان دوان خودرا به او رسانید تا دستش را بگیرد و یاریش کند ولی‌ دید که دختر بر زمین نشسته و بر جوی آبی‌ خیره شده>>>

THIMBLE

انگشت دانه
13-Jan-2010 (4 comments)
پرده های بخار گرفته از آتش شومینه را به رخت آویز خیالم می آویزم تا از میان گرمای تن تو راهی به بیرون پیدا کنم.

صندلی را از پشت میز کنار تختم بر می دارم تا رویش بایستم.

گره ی پرده ی بخار گرفته را باز می کنم تا تو از میان وهم های داخل هیزم گر گرفته بیرون بیایی. >>>

STORY

اندیشه یک تصویر

باید می یافتمش و این عطش را برای همیشه می کشتم

11-Jan-2010 (7 comments)
و همه به دنبال یک تصویر بودیم. تصویری که بجای مانده از ناشناسی آشنا بود. شاید بیش از یک نفر آن را کشیده بود. شاید هر کس تنها نقطه ای از رنگ دلخواهش را بر آن نقش کرده بود. هر چه بود تک تک آنها نیز تصویر را در خیال خود نقش کرده بودند. گذاشتن نقطه ای اتفاقی نمی تواند پدید آور تصویری به زیبایی روح آزاد پرنده باشد. پرنده ای که یکی میگفت پروازش را به خاطر بسپار. پرنده ای که تجلی اش در پروازش بود و پروازی که فقط حس می شد. پرواز ارتباط پرنده و آسمان است ، و تصویر پرواز را در خود داشت>>>

POETRY

کبوتری پریده‌ام
11-Jan-2010 (4 comments)
به ره نشسته‌ای چو من، نترسد از ملامتی
ز جان گذشته کی‌ کند، هراسی از شماتتی

ز دست یار بی‌ خبر، که کرده سر به زیر پر
دگر به جان مختصر، نمانده استقامتی >>>

EXILES

Polish War Cemetery at Anzali

On behalf of the men, women and children who died here

09-Jan-2010 (20 comments)
The grand, wrought iron gates of the Polish wartime cemetery have not been opened for decades and are permanently padlocked. Entrance can be gained using a smaller, more prosaic, gate at the western end of the compound. As with the other Polish war cemeteries in Iran, this site is cared for by the local Armenian community, a service for which it deserves a deep debt of gratitude. Arrived with a bouquet of red and white flowers in my arms, I am welcomed at the door by the caretaker, Mr. Reza Moghadam, a slim, gentle, self-effacing man who leads me leisurely through what looks like a secret garden rather than a graveyard>>>

POETRY

Haikus on the Green Movement
09-Jan-2010 (8 comments)
the dead of winter
warmth in the Sunshine Café
earl gray tea and cake
 
my laptop is on
Iran on BBC world
riots, blood, fire >>>

STORY

جنگ جنگ تا پیروزی – فصل دو

عملیات‌ والفجر

09-Jan-2010 (11 comments)
"انسان گرگ انسان است." هر کی‌ گفته راست گفته، چون هشت سال جنگ جنون آمیز رو حتی گرگهای وحشی هم نمیتوانستند تحمل کنند، اما ما ایرونی‌‌ها و عراقی‌‌ها با جشن و پایکوبی پیش بردیم. در نیمه‌های جنگ، عملیات‌های والفجر نقطه اوج اون همایش دیوانه وار بود. محسن رضائی در یک مصاحبه گفت "برادران سپاه عملیات‌ها میکنند"، و صدا و سیمای جمهوری اسلامی اون عبارت رو به مرتبه اعلا رسوند. اما "والفجر" ساخته هاشمی‌ رفسنجانی‌ بود که تو نماز جمعه اعلام کرد که، آخرین حمله نهایی‌ ایران و منجر به سقوط صدام خواهد بود.>>>

NOVEL

حرامزاده - 2

چرا شعارهای مرگ بر زمین و زمانتان را نثار خودمان نمی کنید که درحال حاضر احمق ترین مردم دنیا هستیم؟

09-Jan-2010
شعار های گوناگونی بروی تابلوها و پارچه های رنگارنگ نوشته شده بود. مرگ بر آرژانتین، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر انگلیس، مرگ بر منافق، مرگ بر ضد انقلاب، زنده باد انقلاب، زنده باد رهبر و غیره. حدود پنجاه دانشجو که الهه نیز در میان آنان بود این اعلامیه ها را در دست گرفته و جلوی ساختمان ال ایتالیا در برابر سفارت آرژانتین تجمع کرده بودند. چند تن از دانشجویان در حال آتش زدن پرچمهای آمریکا و آرژانتین بودند و چند تن دیگر نیز با صدای بلند شعار می دادند. الهه اصلا حال و حوصله آن برنامه را نداشت و اگر قبلا وعده همراهی به دوستانش نداده بود هرگز حاضر نمی شد در تجمع امروز شرکت کند>>>