POETRY
خرمن زلف تو چون روی تو ناگاه گرفت
یک زبان بانک بر آمد ز جهان ماه گرفت
سینه پوشاندی و من غمزده گفتم یارب
شب یلدا شد و خورشید سحر گاه گرفت
>>>
POETRY
You and I planted this flower
And placed it on my balcony
So when you are not here
I find your image
On its paper petals
>>>
POETRY
اینجا زمستان است صدای بهار
مُچها جوانه زدند
آسفالت هم سبز شد زیرِ پاها
چارهای نیست
باید شكفت یا مُرد
>>>
POETRY
درآغوش خویش
فرو رفتن
چون گردبادی
بی فرجام
به نیزه زاران حصار
>>>
POETRY
یک شب به زادگاهم بازخواهم گشت
برای چیدن ستاره ها
از روی بام خانه ام.
پدر می گوید: "نگاه کن، آنجا
هفت برادران را نمی بینی؟"
>>>
POETRY
به عبث می کوبم
در این خانه که در آن کس نیست
در پس پنجره
تصویر گناه آلود آدمکی میسوزد
که به من مینگرد و صدا میزندم
که برو خانه تهی ست
>>>
POETRY
To my grand son Brayden Arthur, to love nature
by Abbas Rajabi
I feel a part of the woods,
I feel the heartbeat of the forest
I can imagine I am a Redwood
Weathering thousands of years of storms
I pick at a clearing where so many of my brothers and sister were cut down
>>>
POETRY
Yesterday, I opened my phone book
Looking for a friend’s number
When I came upon another friend’s name
That was needed no more
>>>
POETRY
دیروز به سراغ کتابچۀ تلفنم رفتم
برای یافتن تلفن دوستی
به نام دوست دیگری برخوردم
و آن را با اشک پاک کردم
>>>