HAIKU
چند هایکوواره به مناسبت روز مادر
خزان عمر
موضوع ای میل : " مادر بزرگ می شوی."
بهارمی شود
>>>
POETRY
منکه از خواهش مرد در بغل زن
ز یک آه و نفس آمده ام.
منکه از بذر هوس در دمن شب
ز یک بوسۀ داغ، جنین رسته ام.
>>>
POETRY
تلنگری بر آسمان ميزنم
صدای قلبم را در کوچه ای قدیمی می شنوم
ابری بر درختی تكيه ميزند
پرنده ای بال می گشاید بر روی لحظه
آسمان - آسمان می ماند
>>>
POETRY
برای بیژن پاکزاد و شوقهای کوچکی که برای ساکنان غربت آفرید
مرگ ایستاده
با کت و شلواری ساده
با دکمه های آهنین
و گاه با عصای طلایی
و با چشمانی که خیره می نگرد
به تک ، تک ما
>>>
POETRY
خاک سر کویت را مستانه بسر ریزم
رازی که خدا داند از بنده چه پرهیزم؟
از پرده برون افتد این راز نهان آخر
از سایه خود تا کی وحشت زده بگریزم؟
>>>
POETRY
On my way back home,
ignoring the palmate pink
underneath the green,
I carelessly stepped
on the most intricate leaf
I had ever seen
>>>
POETRY
پس از سالهای سال
که نخواهم گفت چند سال!
به من تلفن کرد که
دعوتم کند به شرکت
در یک کار اجتماعی و فرهنگی
>>>
POETRY
شمشیرهایمان را در دریاچه ی سیوا بشویید
و از آن داسغاله های بُرنده بسازید
و هر ساله از برداشت خرما و زیتون خود
بخشی را به زائران معبد دهید
>>>
POETRY
و این
واپسین خطابهی من در آستان معبد توست،
ای با من آمده شانه به شانه این همه راه
ای با من شریکِ سالهای آن همه آه
>>>
POETRY
از زلف بلند تو دلم بند کمند است
بر تک تک هر رشته دلم سلسله بند است
کوتاه بود قصه ما در خم این زلف
هر چند مرا غصه این قصه بلند است
>>>
POETRY
by Nader Habibi
من تو را بیش از خدایت دوست دارم ای بشر
آنچه دارم من در عالم از تو دارم ای بشر
من ز تو بیش از خدایت بیم دارم ای بشر
شر تو گاهی بود افزون ز خیرت ای بشر
>>>
POETRY
می کاود روح ِبی صبرم
می گوید و می گوید
و تیغ فرومی کند باز
در زمان
بیرون می کشد از سیاهی ِستیز
>>>
POETRY
این مهمان ناخوانده
دردیست در آرنج چپم
که حدود بیست سال است
هر از گاه سری به من میزند
>>>