POETRY
مرا به جرم کدام معصیت
به دوزخ زیستن
کفاره مقرر داشتی؟
گناه من همه پارسایی بود و
دست به سینگی دراطاعت مطلق
>>>
POETRY
تبعید خاطرات را ویران میکند-
با عدم تکرارشان در دیدار و گفتار؛
نبود نزدیکان، دوری محیط آشنا
متروکی بازگویی آنها.
گورستان حافظه شهر است؛
>>>
POETRY
It was a majestic afternoon.
There were Rudaki and I
Marzieh and Banan
along with a few American pupils
>>>
POETRY
بعد از ظهر غریبی بود!
رودکی بود و من
مرضیه بود و بنان
همراه با چند دانشجوی ینگه دنیایی
>>>
POETRY
The old brick house hosted
three generations up to my mother.
In each corner it has etched a story on its old soul.
my favorite corner was an open space living room
with three tall walls and a dome-shaped ceiling
>>>
POETRY
من از تو میپرسم
چگونه شب خانه ما را یافت
و بر روشنایی چشم های ما خندید
تو نگاهت را بر آسما ن غمزده میدوزی
و درد از چشمانت چکیدن آغاز میکند
>>>
POETRY
My father never told us
That Khomeini had visited him
For medical treatment many years ago
When Khomeini was only a "Khomeini"
And not yet the Deputy of God
>>>
POETRY
Just like you
I like my tea golden red
strong and served hot
in a clear and small cup.
>>>
POETRY
به تو نگاه میکنم
از پس پنجره های مه آلود دوری
و می دانم
تو
از تنهایی خود
به جز من
با کسی سخن نخواهی گفت
>>>
POETRY
نگاهی به مجموعه شعر «گِل» لیلا فرجامی
شعر لیلا تصویر انسانی است که در باد زاده میشود و پیش میراند- خاموش، سرگردان، در آتش؛ ولی نمیخواهد از باد برهد، میخواهد بر پراکندگی آن چیره شود و آن نیروی عظیم را در واژه بریزد و واژه را آغاز دیگربارۀ زندگانی کند، مسیری که میداند هر بار به گونه ای تکرارخواهد شد - نوشیدن آب گرم از رودخانه هایی که در آتش میسوزند
>>>